آقا مهدی گفته بود: «ازدواجم به خاطر خدا است، به خاطر اسلام است. معیارهایی که میخواهم در ایشان یافتم و مطمئن هستم ایشان همراه و همعقیده من در زندگی است.»
zaraakra
. یک بار خودکاری از میان وسایلش برداشتم که بنویسم. وقتی متوجه شد نگذاشت با آن بنویسم. گفت: «خودکار مال من نیست، مال بیتالمال است.»
گفتم: «میخواستم دو سه کلمه بنویسم!»
گفت: «اشکال دارد!»
zaraakra
وقتی خیلی عصبانی بود و میخواست خطاب به کسی خیلی جدی حرف بزند، به او میگفت: «مؤمن خدا» یا «پدرآمرزیده»!
Ati
من قبلاً به خانوادهام گفته بودم که نه جهیزیه میبرم و نه مهریه میخواهم و این در خانواده معروف شده بود که من میخواهم سنتشکنی کنم.
shariaty
خلاصه در ذهن خودم برای مهریه این را در نظر داشتم: یک جلد کلامالله مجید و یک اسلحه!
shariaty
وقتی آقا مهدی مسئله را مطرح کردند، گفتم: «هر چه شما بگویید، من قبول دارم.» و خوشبختانه همان چیزی که در ذهن من بود گفت؛ یک جلد کلامالله مجید و یک اسلحه کلت.
shariaty
مهریه همسرش یک جلد قرآن بود و یک اسلحه کمری: «میان ما آنچه پیوندمان میدهد ایمان به خداست و مبارزه در راه او.»
shariaty
در عملیات خیبر حمید، برادر مهدی، به شهادت رسید. مهدی حتی برای شرکت در مراسم بزرگداشت برادر هم جبهه را ترک نکرد.
shariaty