بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نام من سرخ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نام من سرخ

بریده‌هایی از کتاب نام من سرخ

۳٫۵
(۶۵)
«نقاشی سکوت عقل و موسیقی چشم‌هاست.»
sina_m_farsakh
مرحومه مادرم اگه بود و می‌دید که برا دوازده‌تا تخم‌مرغ باید سه سکه بدی حتماً می‌گفت: «این‌جا دیگه جای زندگی نیست.»
ائمه
«اولین مخلوقی که گفت "من" شیطان بود
ائمه
یه نامه محتویاتش رو فقط با نوشته‌ها نمی‌رسونه که، یه نامه درست مثل یه کتاب با بو کردن و لمس کردن هم خونده می‌شه، برا همینه که باشعوراش می‌گن ببین تو این نامه چی هست و بی‌شعوراش می‌گن ببین تو این نامه چی نوشته. خوندن یه نامه که هنری نداره، شرط اینه که بتونی همه‌چیزش رو درک کنی
ائمه
اصلاً یه سؤالی دارم از شماها، مگه این نقاشا ادعاشون نمی‌شه که دنیا رو با دید الهی می‌بینن نه با چشای خاکی؟ حالا شما بگین، کِی اوس‌کریم دوتا اسب رو مثل هم آفریده که اینا هر چی اسب می‌کشن عین همه؟ ها؟ جواب بدین خُب. اینا چرت می‌گن آقا، دید الهی‌شون کجا بود، بلد نیستن هر چی رو همون‌جوری که می‌بینن بکشن اون‌وقت می‌اندازن گردن خدا.
ائمه
هنگامی که درختی را بلند کوهی را باشکوه و صخره‌ای را خطرناک می‌خوانیم. هنگامی که مخلوقی را مرد مخلوق دیگری را زن می‌نامیم. صفاتی به آن‌ها نسبت می‌دهیم که به ما تعلق دارند، نه به آن‌ها. و هنگامی که در این تعاریف غرق می‌شویم یک چیز را فراموش می‌کنیم زندگی کردن را، زندگی کردن را، زندگی کردن را.
shadieh
می‌شه دنیا رو با همه‌ی حقیقتش جدی نگرفت. می‌شه غرق خیالات شد و به پس و پیش دنیا هیچ اهمیتی نداد. حتا می‌شه به خیالات رنگ واقعیت داد و با اونا زندگی کرد.
sina_m_farsakh
یه شهر هر چی بزرگ‌تر و وسیع‌تر باشه به همون اندازه تعداد کوچه پس‌کوچه‌هاش که می‌شه توش هر گناه و اشتباهی رو پنهون کرد بیشتر می‌شه، هر چی شلوغ و پرجمعیت باشه به این معناست که تعداد آدمایی که می‌تونین بین‌شون مخفی بشین بیشتره. خوبی‌ِ شهر به عالم‌هایی که پرورش داده یا به کتابخونه‌ها و مدرسه‌ها و خطاط‌ها و نقاش‌هایی که داره نیست، بلکه به تعداد جنایاتی بستگی داره که همه‌روزه آروم و بی‌صدا تو کوچه پس‌کوچه‌های تاریک و سردش اتفاق می‌افته، که با این حساب بدون شک استانبول بهترین شهر دنیاست.
ائمه
عشقه که آدم‌ها رو ابله می‌کنه یا فقط ابله‌ها عاشق می‌شن؟
فهیم
اگه خدا همه‌چیز رو از قبل برنامه‌ریزی کرده و نتیجه‌ی همه‌ی کارها از اون اولش معلوم بوده اصلاً شماها چی‌کاره‌این پس؟
Hasib khyarkhah حسیب خیرخواه
بیست و پنج سال پیش که پادشاه بزرگ‌مون حضرت سلیمان فوت کردن شاه تهماسب‌میرزا خیلی خوشحال شد چون سلطان سلیمان تو ده سال آخر عمرش سه‌بار تبریز رو اشغال کرده بود. یعنی تا تهماسب‌میرزا دست از پا خطا می‌کرد سه روز بعدش سلطان سلیمان تبریز بود دیگه
کاربر ۲۳۷۶۴۵۰
موضوع این نقاشی از اون چاخان‌های مشهور عجم‌ها بود، پادشاه عجم که هنوز شطرنج رو به‌درستی یاد نگرفته می‌تونه سفیر هند رو تو شطرنج ببره، در حالی‌که در واقع اون داره شطرنج رو به این یاد می‌ده
کاربر ۲۳۷۶۴۵۰
به همون اندازه که تو مرحله‌ی سومْ داشتن یه روحِ بدون جسم آدم رو خوشبخت می‌کنه، به‌نظر من تو مرحله‌ی دوم هم داشتن یه جسم بدون روح می‌تونه آدم رو خوشبخت کنه.
ائمه
عمیق‌ترین نقش‌ها اونایی هستن که تو تاریکی محض که به لطف کوری از طرف خدا هدیه می‌شه رسم می‌شن
F.saljoughi
اگه قرار بود خدا همه‌چی رو به ما الهام کنه پس این چشم‌ها رو برای چی داده به ما؟
sina_m_farsakh
اگه دست خودم بود دوست داشتم از دریاها رد بشم و تو یه جزیره‌ی کوچیک سایه‌سار دوتا جوون عاشق‌پیشه که به همه‌ی دنیا پشت کردن باشم با یه عالمه میوه و پرنده رو شاخه‌هام، اون درختی که اسکندر بعد از فتح هند از گرمای زیاد خون‌دماغ می‌شه و زیرش جون می‌ده هم بد نیست. شاید هم اصلاً قرار بوده که یه پدر مهربونی به هنگام نصیحت پسرش برا نشون دادن قدرتش تو همون نوجوونیم منو بشکنه. قرار بوده که من به کدوم قصه معنا و مفهوم بدم؟
F.saljoughi
رفتارش درست مثل رفتار نقاشای قدیمی ممالک عجم بود، همونا که اون‌قدر نقاشی می‌کنن تا چشم‌هاشون کور می‌شه و اون‌قدر زنده می‌مونن که دیگه به‌راحتی نمی‌شه گفت زنده‌ان یا مرده و تازه اون‌وقت می‌شن خوراک مردم برا ساختن افسانه‌های بی‌شاخ‌ودم در موردشون.
F.saljoughi
یه شهر هر چی بزرگ‌تر و وسیع‌تر باشه به همون اندازه تعداد کوچه پس‌کوچه‌هاش که می‌شه توش هر گناه و اشتباهی رو پنهون کرد بیشتر می‌شه، هر چی شلوغ و پرجمعیت باشه به این معناست که تعداد آدمایی که می‌تونین بین‌شون مخفی بشین بیشتره. خوبی‌ِ شهر به عالم‌هایی که پرورش داده یا به کتابخونه‌ها و مدرسه‌ها و خطاط‌ها و نقاش‌هایی که داره نیست، بلکه به تعداد جنایاتی بستگی داره که همه‌روزه آروم و بی‌صدا تو کوچه پس‌کوچه‌های تاریک و سردش اتفاق می‌افته، که با این حساب بدون شک استانبول بهترین شهر دنیاست.
حسین احمدی
آخه تا تو دل‌تون چهره‌ی عزیزی رو داشته باشین هنوز دنیا مال شماست.
ELNAZ
قرار بوده که من به کدوم قصه معنا و مفهوم بدم؟
ELNAZ
بیست و پنج سال پیش که پادشاه بزرگ‌مون حضرت سلیمان فوت کردن شاه تهماسب‌میرزا خیلی خوشحال شد چون سلطان سلیمان تو ده سال آخر عمرش سه‌بار تبریز رو اشغال کرده بود. یعنی تا تهماسب‌میرزا دست از پا خطا می‌کرد سه روز بعدش سلطان سلیمان تبریز بود دیگه
کاربر ۲۳۷۶۴۵۰
من نمی‌خوام خود یه درخت باشم، من می‌خوام مفهوم حقیقی وجود یه درخت باشم.
F.saljoughi
سکوت رو که دیگه داشت اذیتم می‌کرد شکستم و گفتم: «حکایت اول نشون می‌ده که اصول شخصی یه نقصه. حکایت دوم نشون می‌ده که یه نقاشی بی‌عیب‌ونقص نیازی به امضا نداره و حکایت سوم ترکیبی از حکایت اول و دومه و نشون می‌ده که دنبال سبک‌وسیاق شخصی بودن چیزی نیست جز جهالت و گستاخی.»
F.saljoughi
آفتاب که زد پشت به طلوع ایستاد و یه دل سیرْ روشن شدن افق رو تو غرب نگاه کرد. بعدش هم برای نماز صبح رفت مسجد خلیفه و برای این‌که از نسیم صبحگاهی بیشتر لذت ببره رفت بالای مناره و از همون‌جا بود که با چشم‌های خودش از بین رفتن پانصد سال سنت خطاطی رو در طول فقط چند ساعت دید. ورود پرغرور سربازان هلاکو به بغداد رو دید ولی از مناره پایین نیومد. سقوط شهر و تارومار شدنش رو، قتل‌عام صدها هزار نفر زن و بچه رو، کشته شدن آخرین خلیفه‌ی اسلام و ویران شدن مرکز خلافت اسلامی رو ــ اسلامی که در پانصد سال گذشته بر نصف دنیا حکومت می‌کرد ــ به آتش کشیده شدن ده‌ها کتابخانه و ده‌ها هزار جلد کتابی رو که به دجله ریخته می‌شد دید ولی از اون بالا تکون نخورد
F.saljoughi
دو روز بعد که بوی اجساد همه‌جا رو فراگرفته بود و صدای مرگ از همه‌جا شنیده می‌شد و آب دجله با خون اجساد و مرکب ده‌ها هزار کتابی که توش ریخته شده بودن سرخ و سیاه شده بود، به این نتیجه رسید که اون‌همه کتابی که به زیبایی تموم کتابت کرده بود و حالا هیچ اثری ازشون به‌جا نمونده کمکی به جلوگیری از این قتل‌عام نکردند و به هیچ دردی نخوردند و همون لحظه تصمیم گرفت که دیگه هیچ‌وقت خط ننویسه، علاوه بر این نظرش در مورد هنر نقاشی که همیشه تحقیرش می‌کرد و اون رو یه جورایی عصیان در برابر خداوند می‌دونست عوض شد و رو تکه کاغذی که همیشه همراه داشت همه‌ی چیزایی رو که از بالای مناره دیده بود نقاشی کرد.
F.saljoughi
حضرت پیغمبر فرمودن که روز قیامت خدا نقاش‌ها رو به عظیم‌ترین عذاب‌ها گرفتار می‌کنه.» «اونا نقاشا نیستن بلکه مصورها هستن، کسایی که بت می‌ساختن. من خودم اون حدیث رو حفظم.» «من هم خوندمش. روز قیامت به اونا می‌گن به این چیزایی که خلق کردین روح بدین و چون نمی‌تونن یه‌راست می‌برن‌شون جهنم. من هم می‌دونم که مصور یکی از صفات خدا تو قرآن کریمه به معنای خالق و کسی که چیزی رو از نیست خلق می‌کنه که فقط هم برازنده‌ی خداست، اما مگه نقاش‌ها هم ادعا نمی‌کنن که دارن یه چیزایی رو خلق می‌کنن؟ گناه از این بزرگ‌تر؟»
F.saljoughi
«هیچ‌چیزِ تختی تو دنیا وجود نداره. هر وقت که تو نقاش‌خونه از دیدن یه نقاشی اشک تو چشام حلقه زده و مو به تنم سیخ شده و از دیدن اون‌همه زیبایی ساعت‌ها سر جام میخکوب شدم تصمیم گرفتم تو اولین فرصت دلیل اون‌همه زیبایی رو بررسی کنم، می‌دونی همه‌ی اون دفعات به چه نتیجه‌ای رسیدم؟ هر کدوم از اون شاهکارا فرقش با بقیه‌ی نقاشی‌ها این بوده که نقاشش تو کشیدن اون اثر اصول سبک‌های مختلف رو به‌کار برده، اصولی رو که پیش از اون هیچ‌کسی کنار هم قرار نداده بوده، از سبک‌وسیاق بهزاد و سایر نقاش‌های عجم بگیر تا این نقاش‌های چینی و مغولی، می‌دونی چرا نقاشی‌های دوره‌ی شاه تهماسب با بقیه‌ی دوره‌ها فرق می‌کنه؟ چون تو این دوره حساسیت و ظرافت نقاش‌های ترکمن به زیبایی نقاشی‌های عجم اضافه شد. می‌دونی چرا آوازه‌ی نقاش‌خونه‌ی دربار اکبرشاه از هندوستان تا به این‌جا رسیده؟ برا این‌که آشکارا نقاش‌ها رو تشویق می‌کنه که از اصول فرنگی هم استفاده کنن. شرق و غرب رو خدا خلق کرده، خدایا خودت ما رو از شر کسانی که دنیا رو صاف و تخت و بدون پرسپکتیو می‌بینن حفظ کن.»
F.saljoughi
چیزی که شیخ محمد رو اذیت می‌کرد این نبود که دیگه نمی‌تونه پابه‌پای اون جوونا بره و هر چی اونا می‌کشن از بین ببره، بلکه رسیدن به این نتیجه بود که یه روزی می‌رسه که دیگه هر کسی دنیا رو همون‌جوری می‌بینه که شیخ محمد تو جوونی‌هاش می‌دید.»
F.saljoughi
«برای کسی که هیچ‌وقت رنگ سرخ رو ندیده این حس رو چه‌جوری می‌شه تعریف کرد؟» «اگه با نوک انگشت‌مون لمسش کنیم یه چیزی بین آهن و مسه، اگه با نوک زبون‌مون بچشیمش یه چیزی مثل گوشت شوره، اگه با نوک دماغ‌مون بوش کنیم یه چیزی مثل بوی اسبه،...»
F.saljoughi
یه موضوع بود که تو هر کدوم از اون کتاب‌های عجمی حداقل یکی دوتا نقاشی در موردش کشیده شده بود، جنگی که آخرش به مرگ ختم می‌شد. تو نصف این جنگ‌ها هم که یه طرف رستمه دیگه، رستم با دیو سفید، رستم با اسفندیار، رستم با پسر خودش سهراب، رستم با اردوی افراسیاب،... خلاصه‌اش این‌که تو نقاشی‌های اونا هر پهلوان و قهرمان و شاه و شاهزاده‌ای اگه می‌خواست خودی نشون بده حتماً باید یکی رو می‌کشت یا یکی اون رو می‌کشت. صحنه‌های جنگ و خونریزی و قتل و غارت و چپاول هم که تا دلت بخواد، انگار ناف این ملت رو با جنگ بریدن.
حسین احمدی

حجم

۵۴۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۹۲ صفحه

حجم

۵۴۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۹۲ صفحه

قیمت:
۱۵۵,۰۰۰
۷۷,۵۰۰
۵۰%
تومان