بریدههایی از کتاب از نو غزل (گزیده غزل جوان ایران)
۴٫۰
(۳)
میخواهمت از جان و دل اما نمیدانی
sama
اگرچه در نظر خلق اهل پرهیزیم
به یاد گوشۀ چشم تو اشک میریزیم ...
شنیدهایم که فصل بهار میآیی
چقدر برگ به این شاخهها بیاویزیم؟!
tasnim
او هم درست مثل غم تو همیشه هست
حتی اثر نکرده مرور زمان به ماه
sama
به فریاد از خدا پرسیدم: آخر چیست فرجامم؟
زمین با پوزخندی گفت: خواهی رفت در کامم!
sama
نه میتوانمت که به یاد آورم درست
نه میشود که بی غم تو سر کنم دمی
ماندهست بعد از این همه داغ از نگاه تو
در چارچوب خاطره تصویر مبهمی
ای کاش با تو بودم و آن سالهای سخت
وقتی نبود با تو به جز درد همدمی
با دستهای کوچک خود میگذاشتم
بر روی زخمهای بزرگ تو مرهمی
مقیاس رنجهای بزرگی که در دلت
کوچک شدهست گسترۀ رنج آدمی
زینب هاشمزاده
اشاره کن که بهار از درخت سربزند
شکوفه بال بگیرد، پرنده پر بزند
اشاره کن! تو بخواه از نسیم برخیزد
به سمت خانه بیاید دوباره در بزند
که میتواند با یک اشارۀ کوتاه
به دشت رنگی از این دست خوبتر بزند؟
نسیم صبح نفسهای توست ای موعود
که آمدهست به شهر شکوفه سربزند
اشاره کن که خزان از درخت برخیزد
اشاره کن که بهاری دوباره سربزند
tabestoon
خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد
نخواست او به من خسته ـ بیگمان ـ برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر
بهراحتی کسی از راه ناگهان برسد ...؟
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوستترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد
گلایهای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هقهقِ تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه! نفرین نمیکنم ... نکند
به او ـ که عاشق او بودهام ـ زیان برسد!
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
sama
ابریترین هوای زمینم که سالهاست
دستم به روشنایی باران نمیرسد
|ݐ.الف
پای مرا برای دویدن به سوی تو
پای تو را برای سفر آفریده است
|ݐ.الف
حجم
۱۶۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۶۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان