بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از نو غزل (گزیده غزل جوان ایران) | طاقچه
تصویر جلد کتاب از نو غزل (گزیده غزل جوان ایران)

بریده‌هایی از کتاب از نو غزل (گزیده غزل جوان ایران)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأی
۴٫۰
(۴)
می‌خواهمت از جان و دل اما نمی‌دانی
sama
که دل‌شکسته‌ام و از دل شکسته‌تر قلمی دارم
هیچــ🌱ـــــ
کسی که کار جهان لنگ می‌زند بی او فرشته نیست، پری نیست، حور نیست، زن است
هیچــ🌱ـــــ
اگرچه در نظر خلق اهل پرهیزیم به یاد گوشۀ چشم تو اشک می‌ریزیم ... شنیده‌ایم که فصل بهار می‌آیی چقدر برگ به این شاخه‌ها بیاویزیم؟!
tasnim
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت از اینکه با تمام پس‌انداز عمر خود حتی ستاره‌ای نخریدم دلم گرفت
هیچــ🌱ـــــ
او هم درست مثل غم تو همیشه هست حتی اثر نکرده مرور زمان به ماه
sama
به فریاد از خدا پرسیدم: آخر چیست فرجامم؟ زمین با پوزخندی گفت: خواهی رفت در کامم!
sama
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی چه اشک‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین‌سخن، تبربه‌دوش بت‌شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
هیچــ🌱ـــــ
من ولی هرگز فراموشت نخواهم کرد مرد
هیچــ🌱ـــــ
تو همان شعر ناگزیری و من باز هم بغض الکنم جاری‌ست
هیچــ🌱ـــــ
از شهر می‌رانند عاشق‌پیشه‌ها را فرهادها را، کوه‌ها را، تیشه‌ها را
هیچــ🌱ـــــ
نه می‌توانمت که به یاد آورم درست نه می‌شود که بی غم تو سر کنم دمی مانده‌ست بعد از این همه داغ از نگاه تو در چارچوب خاطره تصویر مبهمی ای کاش با تو بودم و آن سال‌های سخت وقتی نبود با تو به جز درد همدمی با دست‌های کوچک خود می‌گذاشتم بر روی زخم‌های بزرگ تو مرهمی مقیاس رنج‌های بزرگی که در دلت کوچک شده‌ست گسترۀ رنج آدمی
زینب هاشم‌زاده
پیش‌تر زانکه رسد مرگ بمیری هنرست کاش! ای کاش! که روزی هنری بود مرا
هیچــ🌱ـــــ
اشاره کن که بهار از درخت سربزند شکوفه بال بگیرد، پرنده پر بزند اشاره کن! تو بخواه از نسیم برخیزد به سمت خانه بیاید دوباره در بزند که می‌تواند با یک اشارۀ کوتاه به دشت رنگی از این دست خوب‌تر بزند؟ نسیم صبح نفس‌های توست ای موعود که آمده‌ست به شهر شکوفه سربزند اشاره کن که خزان از درخت برخیزد اشاره کن که بهاری دوباره سربزند
tabestoon
خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد نخواست او به من خسته ـ بی‌گمان ـ برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟ چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر به‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...؟ رها کنی برود از دلت جدا باشد به آن که دوست‌ترش داشته به آن برسد رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد گلایه‌ای نکنی، بغض خویش را بخوری که هق‌هقِ تو مبادا به گوششان برسد خدا کند که ... نه! نفرین نمی‌کنم ... نکند به او ـ که عاشق او بوده‌ام ـ زیان برسد! خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
sama
ابری‌ترین هوای زمینم که سال‌هاست دستم به روشنایی باران نمی‌رسد
|ݐ.الف
پای مرا برای دویدن به سوی تو پای تو را برای سفر آفریده است
|ݐ.الف
گرچه اینجا موج موج تشنگی‌ها جاری است می‌تراود چشمه چشمه شعر ناب از نیزه‌ها
هیچــ🌱ـــــ
این شعرها طلیعۀ شورند صبر کن وقتی تمام شد سخن آغاز می‌شویم
هیچــ🌱ـــــ
آه! اگر اشک تو و چشم غزل‌خوانت نبود عشق تنها می‌شد و راه بیابان می‌گرفت
هیچــ🌱ـــــ
ساعت ما، شبیه مردم شهر، سال‌ها بین خواب و بیداری‌ست
هیچــ🌱ـــــ
نکند مثل شهرهای قدیم زیر آوار خواب گم شده‌ایم سعی کن باستان‌شناس عزیز! جای خوبی برای حفاری‌ست
هیچــ🌱ـــــ
دل‌خوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خداوند که معشوقۀ من بالایی‌ست
هیچــ🌱ـــــ

حجم

۱۶۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۶۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان