
بریدههایی از کتاب طنز درباره پهلوی
۲٫۶
(۴۳)
در ادبیات هم «چه چیز» گفتن مهم است و هم «چگونه» گفتن!
Sobhan Naghizadeh
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید که به دانایی خود فاتحه خواند
آن کس که نداند و بداند که نداند
بر میز ریاست همه عمر بماند
آن کس که نداند و نداند که نداند
آخر خرک خویش به مجلس برساند
موج
وجود انسان فقط سر و پا و دست و شکم نیست؛ اگر این طور بود به هر بیسر و پایی آدم میگفتند.
موج
پاکیزه دلم من، به کسی کینه ندارم
بر پای شلم گیوه به سر فینه ندارم
در قلک و در بانک و در این هیکل عریان
زرینه و سیمینه و پشمینه ندارم
موج
چهارشنبه:
حملات اسرائیل به کشور اردن در تمام دنیا انعکاس داشت.
ولی جالبتر از همه، انعکاس این حملات در سازمان ملل متحد بود که موجب شد سازمان به هر دو کشور اسرائیل و اردن اخطار بکند!
لابد اخطار سازمان به اردن اینطور بوده که به این کشور گفته: فلان فلان شده، چه طور گذاشتی اسرائیل با سلاحهای آخرین سیستم مارک آمریکایی به تو حمله بکند؟!
موج
گویند که چون قرارداد خرید 160 هزار تن گندم از ینگه دنیا بسته شد، «کاکا» با تعجب از صدراعظم پرسید: چگونه است که این بار نفت میدهید و در عوض گندم میگیرید؟ گفت از آن جهت که آدامس و بادکنک موجود نیست و ناچار به گرفتن گندم قناعت همی کنیم!؟
موج
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
ستارگان دگر را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
ز تیرهبختی ما وارث مدرس شد
چرا کسی ز پی دانش و کمال رود
که هر که رفت از این راه، لات و مفلس شد
«شیخ سرنا»
باباشمل، شماره ۷۶
موج
مگر تو این شهر کار قحط بود، انسان برود روزنامهنویسی کند؟ مگر تو این ملک میشود روزنامه نوشت؟ مگر با این هارت و هورتها و حکومت نظامی میشود جیک زد؟ مگر با بودن این وکلای نازک نارنجی میشود حرف زد؟ مگر به این مردم ننر میشود گفت بالا چشمتان ابروست؟ کسی هم نیست که از آنها بپرسد بابا مگر ما چه گفتیم که شما از کوره در رفتید؟ ما که چیزی نگفتهایم. ما که هنوز از هزار تا یکی را هم نگفتهایم.
موج
همهاش باید اینور و آنور حرف را پایید که به دماغ لِلهباشی برنخورد. بدبختی هم این جاست که دماغ لِلهباشیها به قدری بزرگ است که هر جا سنگ بیندازی آخر سر به دماغ لِلهباشی میخورد.
موج
از این روزنامهها که شما نباید بترسید. شما که میتوانید هر بلایی که دلتان بخواهد سر روزنامهها بیاورید. شما که همه چیز دست خودتان است، ریش هم دست شماست، قیچی هم. میتوانید بُکشید، دار بزنید، توقیف کنید. چرا این بازیها را در میآورید؟
یک دفعه تمام روزنامهها را توقیف کنید و «اخبار روز»تان را دوباره علمش کنید. ملت که حرفی ندارد، مردم که گرفتارند. آدم گرسنه قانون چه میداند چیه، او از صبح تا غروب عقب یک لقمه نان میگردد.
موج
گفتید به بابابزرگه بد نگویید، گفتیم خوب آن هم هر چه بود بچه محل بود حالا هم رفته. ما هم مثل شما نیستیم که پشت سر مردم بد بگوییم. حالا دیگر پاک شورش را در میآورید. میگویید دور وزیر و وکیل و معاون و مدیرکل و مستشار و شمر و زید هم خط بکشید. دیگر آن وقت علی میماند و حوضش.
موج
برای چه ما را تبعید کردهاند؟
باباشمل: عجب سؤال بیجایی میکنید! لابد یک دسته گلی به آب دادهاید، والا در حکومت مشروطه که بیخود و بیجهت کسی را تبعید نمیکنند. حالا یا دست از پا خطا کردهاید یا باج به شغال ندادهاید یا خدای نخواسته خواستهاید سر زیادی کنید و زیر بار حرف زور نروید و یا خواستهاید در انتخابات مداخله کنید. اما از من به شما امانت، اگر میخواهید همیشه جانتان سالم و خیالتان راحت باشد، یک قلم همرنگ جماعت شوید و هر چه گفتند، جیک نزنید.
موج
دستگیری هر دو نفر
سرلشگر بوذرجمهری، یک وقت شهردار تهران بود و شکایتهای متعددی به او میرسید که امضایشان این بود: «کمیته سکینه». یک روز بوذرجمهری از این شکایتها خسته شد و به اطرافیان گفت: ترتیبی بدهید این دو نفر دستگیر بشوند و دیگر اینقدر شکایت نکنند!
موج
دستگیری هر دو نفر
سرلشگر بوذرجمهری، یک وقت شهردار تهران بود و شکایتهای متعددی به او میرسید که امضایشان این بود: «کمیته سکینه». یک روز بوذرجمهری از این شکایتها خسته شد و به اطرافیان گفت: ترتیبی بدهید این دو نفر دستگیر بشوند و دیگر اینقدر شکایت نکنند!
موج
رضاخان و شاعر
رضاخان، هنگامی که سردار سپه بود، شاعری را به زندان انداخت. شاعر این سه بیت را برایش فرستاد و همین کار باعث شد که مدت زندانی او طولانی بشود.
سردار ز فکر کودکانه
با حیله و شیوه زنانه
کرده است مرا به بند زندان
بر طبق رسوم جابرانه
شرمنده ز کار خود نگردید
زین کار وقیح و خودسرانه
موج
رضاه به سرعت عصبانی میشد. یک روز دستور داد برایش شیر بیاورند. هیچکس جرأت نکرد بپرسد منظورش چیست؟
بلافاصله خدمتکارها موضوع را به رئیس شهربانی اطلاع دادند و او به سرعت و سرآسیمه از خانه یک مهندس که «توله شیر» داشت، شیر را آورد و آن حیوان را با یک لیوان شیر و یک عدد شیر آب، به حضور رضاخان بردند.
رضاخان پرسید: اینها چیست؟
رئیس شهربانی گفت: قربان، اینها همه شیر است، هر کدامشان میل جنابعالی است بفرمایید. رضاشاه برخلاف عادت همیشگی، این بار به خنده افتاد.
موج
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۵۹۸ صفحه
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۵۹۸ صفحه
قیمت:
۱۷۹,۰۰۰
تومان