بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چگونه با نوجوانم صحبت کنم که گوش کند و چگونه گوش کنم که نوجوانم صحبت کند | طاقچه
کتاب چگونه با نوجوانم صحبت کنم که گوش کند و چگونه گوش کنم که نوجوانم صحبت کند اثر ادل فی‌بر

بریده‌هایی از کتاب چگونه با نوجوانم صحبت کنم که گوش کند و چگونه گوش کنم که نوجوانم صحبت کند

۴٫۷
(۱۰)
تونی گفت: «نمی‌دانم. به نظر من، برای تنبیه زمان و مکان وجود دارد. به عنوان مثال، مرا در نظر بگیرید. من بچهٔ بدی بودم. گروهی که من عضو آن بودم، همیشه دردسرساز بود. ما یک مشت وحشی بودیم. یکی از اعضا در نهایت به زندان افتاد. قسم می‌خورم اگر برای کارهایی که انجام می‌دادم پدرم مرا تنبیه نکرده بود، نمی‌دانم حالا در چه وضعیتی بودم.» جوآن گفت: «و من هم اگر پیش روان درمانگر نرفته بودم که تأثیرات ناشی از تنبیه را برطرف کنم، نمی‌دانم در چه وضعیتی قرار داشتم.»
مادربزرگ علی💝
وقتی والدین انتظاراتشان را بیان می‌کنند، واضح و محترمانه، احتمال بیشتری هست که نوجوانان گوش بدهند و مطابق انتظارات والدین زندگی کنند.
مادربزرگ علی💝
کارن به گونه‌ای عصبی خندید و گفت: «خوب، حالا که ما می‌دانیم مشکلات چه هستند، خیلی سریع به جواب نیاز داریم!» من گفتم: «جواب سریع وجود ندارد، به خصوص دربارهٔ نوجوانان. شما نمی‌توانید از آن‌ها در مقابل همهٔ خطرات در دنیای امروز محافظت کنید، یا آن‌ها را از اضطراب هیجانی سال‌های نوجوانی‌شان برهانید، یا از فرهنگی که آن‌ها را با پیام‌های نامناسب بمباران می‌کنند، دور نگهشان دارید. اما اگر بتوانید فضایی در خانه‌تان ایجاد کنید که بچه‌ها به راحتی احساساتشان را بیان کنند، احتمال بیشتری وجود دارد که نسبت به احساسات شما پذیراتر باشند و تمایل بیشتری داشته باشند که دیدگاه بزرگسالانشان را مورد توجه قرار دهند. در این صورت بیشتر می‌توانند محدودیت‌هایتان را بپذیرند و احتمال بیشتری هست که با ارزش‌های شما حمایت شوند.»
مادربزرگ علی💝
بیشتر اوقات کلمات نوشته شده ممکن است از کلمات بیان شده مؤثرتر باشند.
مادربزرگ علی💝
«والدینم اصرار داشتند من انواع مهارت‌های مختلف را بیاموزم – چطور حساب‌های بانکی را تنظیم کنم، لاستیک ماشین را عوض کنم. آن‌ها حتی مرا مجبور می‌کردند روزی پنج صفحه اسپانیایی بخوانم. از این کار خوشم نمی‌آمد، اما به علت تسلط بر زبان اسپانیایی، شغل خوبی به دست آوردم.» «من می‌دانم نباید این حرف را اینجا بگویم، چون به احتمال قوی مادران شاغل زیادی در اینجا هستند، از جمله خود من، اما من به راستی دوست داشتم وقتی از مدرسه به خانه می‌آیم، مادرم در خانه باشد تا اگر مورد ناراحت‌کننده‌ای در طول روز برایم رخ داده بود، بتوانم دربارهٔ آن با او صحبت کنم.»
مادربزرگ علی💝
نوجوانان نیاز دارند که بتوانند تردیدهایشان را بیان کنند، ترس‌هایشان را با اطمینان مطرح کنند، و همراه با بزرگسالانی که بدون قضاوت به آن‌ها گوش می‌سپارند و کمکشان می‌کنند تصمیمات مسؤولانه بگیرند، انتخاب‌های خودشان را جستجو کنند. به غیر از پدر یا مادر، چه کسی در این سال‌های بحرانی در کنار آن‌ها خواهد بود تا کمکشان کند
مادربزرگ علی💝
کارن اولین نفری بود که پاسخ داد. «تنبیه مرا غیرمسؤول‌تر کرد. وقتی سیزده ساله بودم، مادرم مرا در حال سیگار کشیدن دید و پس از آن اجازه نداد از تلفن استفاده کنم. اما من بیشتر سیگار کشیدم. من به حیاط پشتی خانه می‌رفتم که هیچ کس نمی‌توانست مرا ببیند. سپس به خانه می‌آمدم و دندان‌هایم را مسواک می‌زدم و با لبخندی به مادرم سلام می‌کردم. سال‌ها کسی از سیگار کشیدنم باخبر نبود. متأسفانه الان هم سیگار می‌کشم.»
مادربزرگ علی💝
جوآن گفت: «پدر و مادرم هر دو بر این باور بودند که اگر بچه‌ای عمل اشتباهی انجام دهد و او را تنبیه نکنند، والدین مسؤولی نیستند. آن‌ها همیشه می‌گفتند که تنبیه کردن من به نفع خودم است. اما به نفع من نبود. من نوجوانی خشمگین و افسرده شدم که حتی به خودش هم اعتماد نداشت. و در خانه هیچ کس نبود که بتوانم با او صحبت کنم. من خیلی احساس تنهایی می‌کردم.» آهی کشیدم. آنچه این اشخاص توصیف کرده بودند، نتایج مخرب تنبیه بود. بله، بعضی بچه‌ها در اثر تنبیه جرأت‌شان را از دست می‌دهند و آن قدر احساس ناتوانی می‌کنند که باور داشتن به خودشان را هم از دست می‌دهند. و بله، بعضی بچه‌ها مانند تونی، نتیجه می‌گیرند که به‌راستی «بد» هستند و برای اینکه خوب شوند، به تنبیه نیاز دارند. و بله، بعضی هم مثل کارن، آن‌قدر آزرده و عصبانی می‌شوند که به رفتارشان ادامه می‌دهند و راه‌هایی هم پیدا می‌کنند که گیر نیفتند. آن‌ها صادق‌تر نمی‌شوند بلکه محتاط‌تر، مرموزتر و حیله‌گرتر می‌شوند.
مادربزرگ علی💝
«پدر و مادرم پیوسته در من احساس گناه ایجاد می‌کردند: تو تنها پسرمان هستی... ما توقع بیشتری از تو داریم... تو متناسب با توانایی بالقوه‌ات عمل نمی‌کنی.» «نیازهای والدینم همیشه بر نیازهای من اولویت داشتند. آن‌ها مشکلاتشان را مشکلات من می‌کردند. من بزرگ‌ترین فرزند میان شش فرزند بودم و از من توقع می‌رفت که آشپزی کنم، نظافت کنم و مواظب برادر و خواهرهایم باشم. من هیچ فرصتی نداشتم که نوجوان باشم.»
مادربزرگ علی💝
سخت نگیر. با او جر و بحث نکن. حتی سعی نکن برایش دلیل بیاوری. این بار فقط گوش کن. بگذار حرف‌هایش را بزند
عشق کتاب

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۳٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۶۹,۹۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد