جملات زیبای کتاب آینه و چند داستان دیگر | طاقچه
تصویر جلد کتاب آینه و چند داستان دیگر

بریده‌هایی از کتاب آینه و چند داستان دیگر

امتیاز
۳.۴از ۷ رأی
۳٫۴
(۷)
ترسناک ترین چیزی که در جهان وجود دارد، خود ما هستیم
Kamand
ترس بدترین چیزه. دردی که تصور می‌کنم، بدتر از درد واقعیه
Mehr
به نظر می‌رسید تمام زندگی من حول همین مسئله می‌چرخد که تلاش کنم متوجه شوم زمان مناسب در یک مکالمه برای خداحافظی را دریابم.
Mehr
ترسناک ترین چیزی که در جهان وجود دارد، خود ما هستیم، شما چه فکر می‌کنید؟
Mehr
فکر می‌کنم منظورش این بوده چیزی که همه می‌تونن اونو ببینن، چندان هم مهم نیست ... حدس من اینه.
Mehr
برای لحظه‌ای در مکانی عجیب و مبهم ایستاده بودم. جایی که چیزهایی که می‌دیدم، وجود نداشتند و ندیده‌ها وجود داشتند.
Mehr
او متقاعد شده بود که آنجا می‌میرد. امّا چشم انداز مرگ آنقدرها هم باعث وحشت‌اش نشده بود. لحظه‌ای کوتاه از درد و تمام.
Mehr
او بیش از آنچه که بخواهد در مورد خودش صحبت کند، از گوش دادن به حرف‌های دیگران لذت می‌برد. به همین دلیل هرکس که او را می‌شناخت، از او خوشش می آمد. درعین حال برایش غیرممکن بود که روابطی با مردم شکل دهد که ورای سطح تعاملات روزمره برود.
Mehr
عنصری، اندک عجیب در این عدم تنهایی وجود داشت، این واقعیت که او دیگر تنها نبود، باعث شده بود از احتمال دوباره تنها شدن به وحشت بیفتد. این فکر ذهن او را تسخیر کرده بود که اگر دوباره تنها شد، باید چه کند؟
Mehr
به خود گفت: «همه چیز دیگر تمام شده. مهم نیست چقدر تلاش می‌کنم، امّا همه چیز تمام شد.»
Mehr
همه جور اختلالات عصبی وجود داره. حتی اگه علتی مشابه داشته باشن، اما میلیون‌ها علامت متفاوت دارن. درست مثل زمین لرزه می‌مونه. انرژی زیر زمین یکیه، امّا نتایج بسته به این که کجا اتفاق میفته، متفاوته. یک جا ممکنه جزیره‌ای غرق بشه، یک جای دیگر جزیرهٔ جدید شکل بگیره.
Mehr
بازتاب من در آینه، من نبود. از بیرون درست شبیه من بود امّا مسلماً من نبود. نه نبود. قطعاً من بود، امّا یک من دیگر. یک من دیگر که هرگز نمی‌باید می‌بود. نمی‌دانم چطور توضیح بدهم. توصیف احساسی که داشتم کار مشکلی است.
samas62
او گفت: «همیشه به ما گفته شده تنها چیزی که باید از او بترسیم، خود ترسه، امّا من به اون اعتقادی ندارم.» و لحظه‌ای بعد اضافه کرد: «ترس همیشه اونجاست و به شکل‌ها و در زمان‌های متفاوتی به سراغ ما می‌یاد و غافلگیرمون می‌کنه، امّا ترسناک ترین کاری که ممکنه چنین مواقعی انجام بدیم، اینه که چشمامونو ببندیم و به او پشت کنیم، چون همچین موقعی با ارزشترین جوهرهٔ وجودمون رو به چیز دیگه‌ای تسلیم می‌کنیم و در مورد من یک موج بود.»
samas62
هر زمان که او به ساعت نگاه می‌کرد، بی تردید صدای یک قطار در حال عبور شنیده می‌شد. درست مانند یک واکنش شرطی از پیش تعیین شده. اگر او به ساعت نگاه می‌کرد، قطاری نیز عبور می‌کرد.
samas62

حجم

۲۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۴ صفحه

حجم

۲۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۴ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان