بریدههایی از کتاب غروب پروانه
۴٫۲
(۲۷)
انسان از چیزهای کوچک، ساده و معمولی میتواند خوشبختیهای بزرگی بسازد.
sina_m_farsakh
عشق همهٔ مردان عادی را به هنرمند تبدیل میکند...
sina_m_farsakh
مصیبت است که انسان کتابها را بخواند و از آنها برداشت نادرست داشته باشد.
منصوره
دوست من، مصیبت آن است که تو عشق را چون ظرافت میبینی، اما عشق جنگ است. عشق مثل همهٔ جنگهای دیگر بالا و پایین دارد، بازنده و برنده در آن هست. عشق جنگ است، جنگ با همهٔ دنیا.
شلاله
سختترین تصمیم در زندگی انسان، انتخاب کتابی است برای خواندن.
منصوره
حس کردم لحظههای حقیقی عبادت من آن لحظاتی است که شبها دیروقت به دنیا و زیبایی و آفریدن و رازهای انسان فکر میکنم. اما همیشه بین خدایی که پیچیدگیهای هستی را به هم وصل کرده و متنوع بودن را آفریده و کنار هم گذاشته است، با خدایی که مجازاتی خونآلود برای آرزوهای کوچک و سادهٔ انسان مهیا میکند، سردرگم و آشفته میشدم.
منصوره
«مکانها همهشان مکان هستند. آنکه باید عوض شود انسانها هستند. این را هم بدان، این دنیا شهر زیبا و آمادهای ندارد که ما آنجا برویم و بار و برکت درختهایش نصیبمان شود. تنها شهری که میتوانیم برویم، شهری است که خودمان میسازیمش.»
شلاله
انسان فقط با اعتقاد زندگی نمیکند، همانطور که نمیتواند فقط با عشق زندگی کند. انسان فقط با خیال زندگی نمیکند، همانطور که فقط با حقیقت هم نمیتواند زندگی کند... دنیای محدود میان مرزها، مانند دنیایی که شکلی ندارد سهمناک است.
شلاله
در نظر او همهٔ پدیدهها مثل ظاهر کردن عکس از روی نگاتیو بودند. در همهچیز دنبال آغازی تاریک میگشت و پایانی روشن و براق که مانند عکسهای خودش پرفروغ باشد.
گیسو
«زندگی با قلندری دنیاگرد زیباتر است از زندگی با مردهایی که به یکجا میچسبند و دیگر نمیتوانند تغییرش بدهند.»
شلاله
«مواظب باش به آبوهوا و منظرههای اینجا عادت نکنی. سعی کن زیاد از آب اینجا نخوری و خیلی به زنها نگاه نکنی... شهر مانند تریاک است، اگر به آن عادت کنی دل کندن از آن ساده نیست.»
شلاله
وحشتناک است اگر هر انسانی بخواهد رویاهای خودش را به انسانهای دیگر و به تاریخ تحمیل کند.
Parinaz
انسان زیبایی ویژهای دارد و از همهٔ زیباییها مؤثرتر توان انسان است برای جستوجوی خوشبختی.
sina_m_farsakh
چشمهایش را بست و پشت به آن دنیای عجیبی کرد که مستانه در آن رها شده بود. گفت: «فراموش نکن که من هم زندگیام را رها کردهام، آیندهام را باختهام، و از اندیشهها و عقایدم خداحافظی کردهام.»
گیسو
میتواند نخوابد و مدام بخواند و بخواند. بعضی وقتها معلوم بود میخواهد خودش را فراموش کند. بعضی وقتها هم کتابها او را با خودشان میبردند و احساس میکردم او عمیقاً به فکر فرو رفته است و تامل میکند. نمیدانستم آیا به محتوای کتابها فکر میکرد یا به چیز دیگری
گیسو
بدان، انسان فقط با اعتقاد زندگی نمیکند، همانطور که نمیتواند فقط با عشق زندگی کند. انسان فقط با خیال زندگی نمیکند، همانطور که فقط با حقیقت هم نمیتواند زندگی کند... دنیای محدود میان مرزها، مانند دنیایی که شکلی ندارد سهمناک است.»
محمدرضا
خدایا کاری کن هرچه میشود میان من و تو باشد، فقط من و تو... خودم و خودت، تنها
👑Nargess Ansari👑
«باید به عشق مانند دینی تازه نگاه کنیم. زیبایی باید پیدایش شکوه عشق باشد، نه اقلیمی دور و جدا برای گریز و پنهان کردن خود... چون اگر زیبایی رابطهای عمیق با عشق نداشته باشد یک بازی کشنده میشود، بازیای که گوشهگیری و تنهایی انسانها را عمق میبخشد.»
منصوره
میدانستم در جهان او، در شریعت او، رحم و دلسوزی جایی ندارد. او بر آن باور بود که انسان باید شریعت را اعمال کند و دیگر خدا خودش دربارهٔ همهچیز تصمیم میگیرد. او تصمیم میگیرد که چه کسی دچار نفرین میشود و چه کسی مستحق رحمت.
شلاله
وحشتناک است اگر هر انسانی بخواهد رویاهای خودش را به انسانهای دیگر و به تاریخ تحمیل کند. زیرا رویا استثناییترین و خاصترین محصول تنهایی انسان است. بر این باور بود که تنهایی و رویا، ناامیدی و رویا، بنبست و رویا از یکدیگر جدا نمیشوند، حتی عشق و رویا از یکدیگر جداشدنی نیستند. انسان همیشه عاشق همان کسی است که هرگز از رویاهایش بیرون نمیآید. انسان عاشق کسی است که در پشت دیوارهای رویا پنهان و از دستبرد جهان حفظش میکند.
👑Nargess Ansari👑
بعضی امیدها هستند که انسان هرقدر هم پیر باشد، نمیتواند دستبردارشان شود. بعضی امیدها هستند که از طاعون کشندهترند
👑Nargess Ansari👑
روزی که گوشتهای قربانی را پخش میکردیم، به احتمال زیاد قربانیها از روزهای دیگر بیشتر بودند. آن غروب گفتم که سیلاب خون شهر را با خود میبرد، گفتم: «گاوی روی زمین باقی نگذاشتند، همه را قربانی کردند. دیگر در و دیوارهای این شهر از خون پاک نمیشود.» اما پروانه گفت: «همهچیز موقت است، هر چیزی فقط برای لحظهای عمر دارد، از عمرش که گذشت فراموش میشود. هیچچیز نیست که عاقبت به تلی از غبار بدل نشود. پایان چیزها غباری بیش نیست.»
Arya Darveshi
ما در روزگاری ترسناک زندگی میکنیم که انسان باید بتواند از رویاهایش دست بردارد و زندگی کند.
Parinaz
عشق همهٔ مردان عادی را به هنرمند تبدیل میکند...
arghavan
رویا استثناییترین و خاصترین محصول تنهایی انسان است
arghavan
انسان فقط با اعتقاد زندگی نمیکند، همانطور که نمیتواند فقط با عشق زندگی کند. انسان فقط با خیال زندگی نمیکند، همانطور که فقط با حقیقت هم نمیتواند زندگی کند...
arghavan
«خداوند انسان را در میلیونها شکل دیده است، میلیونها چهره به آن بخشیده است... چطور ما را میبخشد وقتی ما او را به یک شیوه میبینیم؟ چطور ما را میبخشد اگر ما مانند حاکمی تنگنظر که کتابی دم دست اوست و صفحاتش را ورق میزند و بر اساس آن حکم صادر میکند نگاهش کنیم؟ استاد، این تحقیری بزرگ و پایین آوردن و کاستن از نیروی عظیم و فراوان ابداع خداوند است.»
arghavan
«یک روز آسمان شکافته میشود و عشق و محبت از ملکوتهای دور فرو میبارد. کشتزارها به جنبوجوش میافتند و از ساقهٔ نازک درختان سرسبز شبنم عشق فرو میچکد و سرزمین عشق را میپوشاند. انسان بهجز محبت و دوستی کار دیگری برایش باقی نمیماند. هر انسانی میآید و گرد عاطفه را بر سر آن دیگری میافشاند. تنها عشق است که بزرگ میشود و گسترش مییابد، به اندازهای که دیگر بهجز عشق هیچ واژهٔ دیگری نمیماند. دیگر لازم نیست انسان انواع زبانها را بداند، چون عشق تنها یک زبان دارد. انسان لازم نیست انواع هنرها را داشته باشد، چون عشق تنها هنر میشود. دیگر لازم نیست کسی کار بکند چون عشق تنها کار انسان میشود.»
منصوره
انسان فقط با اعتقاد زندگی نمیکند، همانطور که نمیتواند فقط با عشق زندگی کند. انسان فقط با خیال زندگی نمیکند، همانطور که فقط با حقیقت هم نمیتواند زندگی کند... دنیای محدود میان مرزها، مانند دنیایی که شکلی ندارد سهمناک است.
منصوره
توبه کردن یعنی به انسانی غمگین تبدیل شدن. بدان که غم ما را یا به سوی مردن میبرد یا توبه کردن.
محمدرضا
حجم
۳۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۳۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان