بریدههایی از کتاب خاطرات سفیر
۴٫۵
(۲۰۷۵)
ـ بیست سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن ... و امروز هروه خلاف اون حرفا رو ثابت میکنه و براش همونقدر دست میزنن ...
ـ ...
ـ «حضار» کارشون دست زدنه ... این تویی که باید بدونی زندگیت رو داری وقف اثبات چی میکنی ...
felani
دین اسلام میگه بهترین دوست شما کسیه که وقتی با اون هستید به یاد خدا بیفتید
F313
صبحای یکشنبه توی اتاقم مراسم پرفیض دعای عهد بود و همهمون جمع میشدیم؛ خدا و من. مگه بیشتر از این هم نیازه کسی باشه؟
minoo_tt
مد یعنی چی؟ یکی تعیین کنه که تو چطور بپوشی و تو هم همونطور که ایشون تشخیص میده بپوشی! حالا کی گفته که اون بهتر از تو تشخیص میده که تو باید چی بپوشی؟
minoo_tt
باید برای خدا از عزیزترین متعلقاتت بگذری تا خدا برات دعوتنامۀ اختصاصی بفرسته.
SARA
ابروهاش رو بالا انداخت و خندید و همونطور که به سمت در ورودی سالن میرفت گفت: «نه ... نه ... من یه مدیرم. شأن من نیست! اینا برای من نیست؛ برای مردمه.»
توجه فرمودید؟ مدیر بخش طراحی مد خودش بسیار سنگین لباس میپوشه و از مد تیم خودش پیروی نمیکنه، چون در شأن ایشون نیست! چون اون مُدلا برای مردم طراحی میشه، نه ایشون. جل الخالق!
minoo_tt
اون چیزی که دین رو نگه میداره میزان کاربردی بودنشه نه تجملش.
saeed
اگه کسی بخواد آدم خوب و متعهدی باشه و به اسلام عمل کنه، از فرش به عرش میرسه
F313
مطمئنم خدا خیلی بزرگتر از اونه که بخواد بابت این چیزا ناراحت بشه.»
✿↝...برکت...↜✿
از خدا میخواستم همهمون کارگرای خوبی برای خدا باشیم. اون تنها کسیه که دستمزد خدمتکاراش رو خیلی بیشتر از اونچه حقشونه بهشون میده.
بهاره
اگه ایستادگی روی عقیدهای صرفاً به دلیل قدمت ارزش داشت، مطمئن باشید پیامبر هم بتپرست میبود
F313
سوار اتوبوس شدم. ننشستم. از بالای پنجره که باز بود دستم رو بردم بیرون و براشون تکون دادم. لحظات آخر امبروژا بلند گفت: «اگه همدیگه رو ندیدیم ...» اتوبوس حرکت کرد. بلندتر داد زد: «اگه دیگه هم رو ندیدیم ... روز ظهور همدیگه رو پیدا میکنیم. باشه؟»
حتماً امبروژا! قول میدم همرزم خوبم.
و این بود خداحافظی دو بچهشیعه از هم. هنوز اون لحظه رو یادمه ... انگار همین امروز صبح بود.
Ali
نمیشود به مفاهیمی چون «حق» و «باطل» باور داشته باشی و به پیرامون خودت بیاعتنا بمانی
SARA
یه کم فکر کرد و پرسید: «یعنی اگه رنگ لباس تو توجه مردی رو جلب کنه، تو اون لباس رو نمیپوشی؟» گفتم: «اگه از حد متعارف خارج بشه، نه! نمیپوشم.»
ـ چرا؟
ـ چون باید همهمون آرامش و راحتی نسبی داشته باشیم، وقتی توی اجتماعیم. من در امان باشم و بدونم من رو فقط با وجهۀ انسانی من میبینن. آقایون بتونن متمرکز بشن روی کارشون و خانوما مسابقۀ جلب توجه راه نندازن. همسر اون آقایون هم در آرامش باشن و بدونن خانومی در حال رقابت با اونا نیست.
نگاه تحسینآمیزی کرد و گفت: «خیلی منطقیه. آفرین بر اسلام!»
دلتنگِ ماه
اشکا چه حجمی از اطلاعات رو جابهجا میکنن! چند گیگا؟ ... چندصد گیگا؟ ...
مستاجر
بیست سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن ... و امروز هروه خلاف اون حرفا رو ثابت میکنه و براش همونقدر دست میزنن ...
ـ ...
ـ «حضار» کارشون دست زدنه ... این تویی که باید بدونی زندگیت رو داری وقف اثبات چی میکنی ...
ـ ...
ـ میفهمی دخترم؟ ... این مهمترین درس زندگی من بود.
ـ ...
دلتنگِ ماه
ریاض گفت: «خب، خیلی از مسلمونا هم کارای اشتباه میکنن.»
ـ که چی؟
ـ خب، فلان جا مسلمونا بد رفتار میکنن ... اینطوری میگن ... اونطوری میپوشن ... این اسلامه که شما دارید؟
ـ نه، وقتی اینقدر اشتباه رفتار میکنن واضحه اونی که اونا دارن اسلام نیست. اما اینا خطای مسلموناست؛ به اسلام چه؟
ـ خب، ما هم ممکنه اشتباه کنیم. پس یکسانیم.
دقت فرمودید؟ تا چند دقیقۀ قبل از اون اینا بالاتر از ما بودن! بعد رسیدیم به اینکه ثابت کنه اونا همسطح ما هستن.
ـ نخیر، این دو مورد که شما گفتید یکسان نیست. ایدئولوژی اسلام نقص نداره. خطای مسلمونا اشکال مسلموناست. اگه کسی بخواد آدم خوب و متعهدی باشه و به اسلام عمل کنه، از فرش به عرش میرسه. اما در مورد شما اشکال اتفاقاً از ایدئولوژیه. حالا اگه کسی هم بخواد همۀ تلاشش رو بکنه تا به این ایدئولوژی متعهدتر باشه، بیشتر تو قعر فرومیره.
SARA
برای خدا از عزیزترین متعلقاتت بگذری تا خدا برات دعوتنامۀ اختصاصی بفرسته.
|قافیه باران|
یکی از ویژگیای فرانسویایی که من باهاشون سروکار داشتم این بود که طرف جمع بودن نه طرف حق! یعنی اگه با شما تنها بودن، حق با شما بود. کافی بود دو تا فرانسوی کنارشون باشه؛ اون وقت مخالف شما میشدن. اینه که اصلاً نمیشد روی مهربونیا و حمایتاشون حساب باز کرد.
منتظر
«ترجیح میدم عقایدم رو حفظ کنم تا مدرک دکتری انسم رو داشته باشم.»
دختر دریا
روزی تو خواهی آمد
از کوچههای باران
تا از دلم بشویی
غمهای روزگاران
F313
آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن میکنه وقتی مقابل یه خارجی قرار میگیره بهش حق نمیده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه
saeed
توی دلم میگفتم: «خدایا، شرمنده که زود ابراز نارضایتی میکنم؛ قبل از اینکه بفهمم چی برام در نظر گرفتهی.»
آرمان افتخارنیاکانی
محمد با تکتک اونا دست داد و باهاشون روبوسی کرد تا رسید به من. دست راستش رو گذاشت روی سینهش و سرش رو خم کرد و گفت: «به امید دیدار.» سرم رو تکون دادم و چون حریمم رو رعایت کرده بود این بار با لحنی مهربونتر جواب دادم: «به امید دیدار آقای محمد.» ژولی، بعد از محمد، با همه خداحافظی کرد. وقتی به من رسید محکم بغلم کرد و کنار گوشم گفت: «ممنونم ازت که با محمد دست ندادی و روبوسی نکردی!» درست متوجه موضعش نشدم. گفتم: «دین من چنین اجازهای به من نمیده؛ وگرنه تو که میدونی نامزد تو برای من هم محترمه.» همونطور که چشماش برق میزد گفت: «میدونم. میدونم. ممنونم.» شاید گنگ بودن نگاهم رو فهمید که ادامه داد: «میدونی، تو اولین کسی بودی که محمد باهاش صحبت کرد و من احساس ناامنی نکردم ...»
دلتنگِ ماه
یاد گرفتهام و اعتقاد دارم «مذهب بدون موضع»، به غایت درست و مستقیم که برود، به ترکستان میرسد.
s.latifi
همۀ زندگی درسه. حیف که بعضی از درسا رو آدم دیر یاد میگیره
F313
یقیناً یه روز همهچی عوض میشه. به نظر و خواست من و تو هم ربطی نداره. چه بخوایم و چه نخوایم اتفاقی که قراره بیفته میافته. اون روز دور نیست.» امبروژا یه کم چشماش رو تنگ کرد. بعد با یه کم تردید پرسید: «یعنی چه جوری میشه؟»
ـ منجی ظهور میکنه. اون همهچی رو تغییر میده. اونایی رو که مسبب گمراهی و بدبختی مردمان از بین میبره. مردم طعم دینداری رو میچشن. اون میآد برای ایجاد وحدت و رهبر همۀ ما میشه. من، تو، و همۀ آدمایی که به خدا اعتقاد واقعی دارن
دلتنگِ ماه
«حضار» کارشون دست زدنه ... این تویی که باید بدونی زندگیت رو داری وقف اثبات چی میکنی ...
mirhoseini
همۀ زندگی درسه. حیف که بعضی از درسا رو آدم دیر یاد میگیره.»
لابه لای کتاب
اینکه آدمایی هستن که همۀ زندگیشون برای خداست و نه فقط ساعات دعا کردنشون ... من هم جزء اونام ... مگه نه؟»
SARA
حجم
۱۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
۳۳,۵۰۰۵۰%
تومان