بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیزدهمین قصه | طاقچه
تصویر جلد کتاب سیزدهمین قصه

بریده‌هایی از کتاب سیزدهمین قصه

۳٫۹
(۳۴)
مردم با مردن غیبشان می‌زند؛ صدایشان، خنده‌شان، گرمی نفس‌هایشان، تن و بدنشان و بالأخره استخوان‌هایشان؛ تمام خاطرات در قید حیات آن‌ها متوقف می‌شود. این امری دلهره‌آور و طبیعی است. با این حال در ارتباط با این زوال، برای عده‌ای استثناهایی وجود دارد چون با کتاب‌هایی که می‌نویسند، در واقع وجودشان تداوم پیدا می‌کند. ما می‌توانیم دوباره آن‌ها را کشف کنیم. خنده و شوخی آن‌ها، آهنگ صدایشان و خلق‌وخویشان را.
aseman
برای وارسته بودن استعداد خاصی لازم نیست. برعکس، وقتی آدم در هر موردی شکست بخوره، فقط خوب بودنه که براش می‌مونه.
aseman
او دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «می‌فهمم، می‌فهمم.» البته که او نمی‌فهمید، نه واقعا، و به‌هرحال حرفش مایه تسلای من شد چون منظورش را درک کردم. همه ما انسان‌ها غم و غصه خاص خودمان را داریم و وسعت و میزان آن برای هر کسی متفاوت است. طبیعت غم و اندوه برای همه‌مان مشترک است. او گفت می‌فهمد، چون او هم انسان بود. بنابراین، به‌نحوی احساس مرا درک می‌کرد.
aseman
بالأخره موعظه‌اش را با این گفته به پایان رساند: «وارستگی خصلتیه که نه من دارم و نه در دیگران هست. لزومی نداره خودمون رو از این بابت نگران کنیم.»
aseman
دکتر آمده بود و هستر می‌خواست چند کلامی به‌طور خصوصی با او صحبت کند. حرف خصوصی. هستر احمق! جایی که بچه‌ای وجود داشته باشد، خلوتی وجود ندارد.
aseman
البته که من کتاب‌ها را بیشتر از مردم دوست داشتم. البته که من برای جین ایر بیشتر از غریبه‌ای که دستش را روی دسته اهرم گذاشته بود، ارزش قائل بودم. البته که تمام نوشته‌های شکسپیر بیش از زندگی یک انسان ارزش داشت. البته. برخلاف خانم وینتر، من از به زبان‌آوردن چنین حقیقتی خجالت می‌کشیدم.
aseman
جدایی دوقلوها جدایی عادی نیست. به این می‌ماند که از زلزله جان سالم به در ببری و وقتی به خود می‌آیی، دیگر دنیا برایت قابل شناخت نیست. افق در مکانی متفاوت است، رنگ خورشید تغییر کرده است و هیچ قطعه زمینی به آن صورتی که می‌شناختی نیست. از نظر خودت، تو زنده‌ای اما زندگی شباهتی به زندگی ندارد. تعجبی ندارد که بازماندگان چنین فاجعه‌ای آرزو می‌کنند آن‌ها هم همراه دیگران هلاک شده بودند.
aseman
به نظر می‌رسید که دنیا به آخر رسیده است. فقط یک آرزو داشتم. دلم می‌خواست مثل جان بی‌حرکت بنشینم و به فضا زل بزنم و هیچ‌کاری نکنم. با این حال زمان متوقف نشد.
aseman
چرا زندگی من برای او در مقایسه با مرگ خواهرم بی‌معناتر بود؟
aseman
تولد در واقع سرآغاز نیست. زندگی ما در آغاز در واقع زندگی خودمون نیست، بلکه تداوم قصه کسی دیگه است.
فائزه
«اشتها با غذا خوردن برمی‌گردد.
نازی
من برای تمام طرح‌های زندگینامه‌ای خودم، یک جعبه پر از زندگی نگه داشته‌ام؛ جعبه‌ای برای نگهداری کارت‌هایی شامل جزئیات کامل اسم، شغل، تاریخ، محل اقامت و سایر اطلاعات مربوط، از تمام افرادی که نقشی برجسته در زندگی‌ام داشته‌اند. هرگز نفهمیدم چه عاملی باعث درست‌کردن جعبه زندگی‌ها شد. به حال‌وهوای من بستگی دارد که شاید به ذهنم برسد به‌عنوان خاطره‌ای، مردگان را شاد کنم. تصور می‌کنم آن‌ها از پشت شیشه به من نگاه می‌کنند و می‌گویند: «ببین! اون داره در مورد ما روی کارت چیزهایی می‌نویسه و در این فکره که ما دویست ساله مرحوم شده‌ایم!»
fereshteh
من هنوز هم به داستان اعتقاد دارم. هنوز هم وقتی به وسط یک کتاب خوب می‌رسم، خودم را فراموش می‌کنم. با این حال شبیه به هم نبود. باید بگویم که کتاب مهم‌ترین اولویت من در زندگی است و آنچه نمی‌توانم فراموش کنم این است که در مواقعی کتاب برایم بیشتر حکم اساسی‌ترین را داشته است تا پیش‌پاافتاده‌ترین.
کاربر ۲۰۶۳۳۱۰
او پزشکی سرشار از انرژی و استعداد بود. مردی دوست‌داشتنی و به‌گونه‌ای استثنایی دکتری خوب بود. به‌طور متوسط از مردان دیگر بهتر بود، هرچند او هم مثل بقیه مردها نقطه کور داشت و دوزاری‌اش دیر می‌افتاد.
کاربر ۲۰۶۳۳۱۰
خانم وینتر به من چه گفته بود؟ در خونه‌ای که بچه توش باشه، هیچ رازی وجود نداره.
کاربر ۲۰۶۳۳۱۰
همیشه حسرت گذشته برای لحظات خوش از دست رفته کتابخوانی، آن حسرتی نیست که آدم توقع داشته باشد در آن کامیاب شود.
کاربر ۲۰۶۳۳۱۰
«تولد در واقع سرآغاز نیست. زندگی ما در آغاز در واقع زندگی خودمون نیست، بلکه تداوم قصه کسی دیگه است.
کاربر ۲۰۶۳۳۱۰

حجم

۴۲۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۴۲۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۱۰۹,۹۰۰
۳۲,۹۷۰
۷۰%
تومان