بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حمله دوم به نانوایی | طاقچه
تصویر جلد کتاب حمله دوم به نانوایی

بریده‌هایی از کتاب حمله دوم به نانوایی

امتیاز:
۳.۶از ۲۹ رأی
۳٫۶
(۲۹)
کوسه‌ها از گوشت انسان خیلی خوششان نمی‌آید و بیشتر وقت‌ها با نخستین حمله با دندان‌هایشان، ناامید و دور می‌شوند. به خاطر همین، در بیشتر موارد اگر شخص دچار وحشت نشود، نهایتاً یک دست یا پایش را از دست می‌دهد ولی زنده می‌ماند.
ツAlirezaツ
گاهی یک تصمیم غلط منجر به نتیجهٔ درستی می‌شود و همچنین برعکس.
Dexter
گاهی یک تصمیم غلط منجر به نتیجهٔ درستی می‌شود و همچنین برعکس.
Mary gholami
برای همین همه‌چیز را می‌نویسم. شنیدم که آنیشتَین هم همین کار را می‌کرد.
ツAlirezaツ
به‌نوبت و با امیدواری در یخچال را باز کردیم، اما اگر صد بار هم این کار را می‌کردیم، باز فایده‌ای نداشت. مواد توی یخچال عوض نمی‌شدند. آبجو، پیاز، کره، سس و بوگیر یخچال. می‌شد پیاز را توی کره سرخ کرد و خورد، اما این دو تا پیاز پلاسیده به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست شکم‌های خالی ما را پر کند. پیاز را باید با چیز دیگری خورد؛ پیاز خالی اصلاً اشتهابرانگیز نیست.
Dexter
توی یخچالمان چیزی پیدا نمی‌شد که بشود غذا نامید. یک شیشه سس فرانسوی، شش قوطی آبجو، دو تکه پیاز پلاسیده، یک تکه کره و یک بسته بوگیر یخچال.
Dexter
هنوز این احتمال وجود داشت که قربانی، پسر او نباشد. به‌خاطر تعطیلات، تمام صندلی‌های پروازِ آن روز و فردایش پر بودند. به هر آژانسی که زنگ می‌زد، همین را به او می‌گفتند. اما وقتی شرایطش را توضیح داد، مسئول رزرو بلیت ایالات متحده به او گفت: «در اولین فرصت به فرودگاه بیایید؛ برایتان یک صندلی پیدا خواهیم کرد.»
شب‌ناز شمس
نانوا به‌طرز عجیب و غریبی طرفدار موسیقی کلاسیک بود و وقتی ما وارد شدیم، داشت به آلبومی از پیش‌درآمد واگنر گوش می‌داد. برای همین با ما قرار گذاشت که اگر به تمام قطعه‌های موسیقی گوش بدهیم، می‌توانیم هر اندازه که بخواهیم نان برداریم. با دوستم صحبت کردم و هر دو شرطش را قبول کردیم.
-؟!.شبح.!؟-
او توضیحی نداد و من هم چیزی نپرسیدم. حس کردم که زندگی مشترک کلاً عجیب است.
-؟!.شبح.!؟-
یک‌بار پیش از این نیز تجربه‌اش کرده بودم. معده‌ام همین‌قدر خالی و گرسنه بود. کیِ؟... اوه، یادم آمد. صدای خودم را شنیدم که گفتم: «زمان حمله به نانوایی.»
ツAlirezaツ
شاید به این دلیل که هرگز کسی به آنجا حمله نمی‌کرد. صدای بلندی از کرکره هنگام پایین آمدن برخاست. انگار که با چوب بیس‌بال یک سطل خالی را خُرد کرده باشند. بااین‌حال، زوج داخل مغازه هنوز خواب بودند. در این‌همه سال ندیده بودم که کسی این‌قدر خوابش سنگین باشد. همسرم گفت: «سی تا همبرگر دوبل، بیرون‌بَر.» مدیر ملتمسانه گفت:
شب‌ناز شمس
سکوتی طولانی و غیرعادی فرو رفت. دوش‌به‌دوش هم در مسیر ایستگاه قدم می‌زدند و بخار از دهانشان بیرون می‌آمد. ژونپه‌ئی گفت: «به‌هرحال فکر می‌کنم که تو یک احمق مطلق هستی.» - حق با توست. انکار نمی‌کنم. خودم زندگی‌ام را خراب کردم. اما این را به تو می‌گویم ژونپه‌ئی. دیگر کاری از دستم برنمی‌آمد. راهی وجود نداشت که شرایط را تغییر دهم. من هم مثل تو نمی‌دانم که چرا این اتفاق‌ها افتاد. به‌هرحال، دیر یا زود این اتفاق می‌افتاد. ژونپه‌ئی حس کرد که قبلاً هم این حرف‌ها را شنیده است. - یادت می‌آید که شب تولد سالا چه حرف‌هایی زدی؟ که سایوکو فوق‌العاده‌ترین زن دنیاست؟ که هیچ‌کس نمی‌تواند مثل او باشد؟
شب‌ناز شمس
بوی مطبوع گوشت سرخ‌شده مثل دسته‌ای از حشرات میکروسکوپی توی تمام حفره‌های بدنم را پر می‌کرد، از تک‌تک منافذ بدنم به درونم نفوذ می‌کرد، در خونم حل می‌شد و به دورترین نقاط جسمم رسوخ می‌کرد. بعد در غار مُهر و موم‌شدهٔ گرسنگی‌ام جمع می‌شد و به دیواره‌های صورتی‌رنگش می‌چسبید.
infinite.7
گاهی یک تصمیم غلط منجر به نتیجهٔ درستی می‌شود و همچنین برعکس. عقیدهٔ شخصی من این است که ما هیچ‌وقت در جایگاه انتخاب نیستیم بلکه اتفاقات، فارغ از تصمیم ما، یا روی می‌دهند یا نه.
مهدی

حجم

۶۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۶۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۱۶,۲۰۰
۱۱,۳۴۰
۳۰%
تومان