بریدههایی از کتاب یک عضو غیر وابسته
۳٫۲
(۱۳)
هیچوقت نه آدم کاملی بودم نه آدم کاملی شدم؛ این درد بزرگیه و چقدر دیر فهمیدم!
Mohammad
تمام چیزهایی که تا حالا برام لذتبخش بودن، دیگه بهنظرم خستهکننده و مسخرهان
Mohammad
سپس مثالی زد تا منظورش را برایم توضیح بدهد: «مثل این میمونه که یه آقای محترمی دری رو باز میکنه، میبینه یه نفر داره لباس میپوشه، سریعاً عذرخواهی میکنه و میگه: ᾿ببخشید مادام҅ و سریعاً در رو میبنده. این آدم مؤدبه... اما اون که سیاستمداره همونطور که در رو میبنده میگه: ᾿ببخشید موسیو҅ ...
Shadi
بگو تابهحال شده سعی کنی کسی رو زیادی دوست نداشته باشی؟ مثلاً پیش خودت فکر کنی اصلاً خوب نیست اون رو دوست داشته باشی.
i._.shayan
آدمهایی که از عشق خالص، عشق پاک و عشق به معنای واقعی حتی یه لقمه نون هم از گلوشون پایین نره و بههمینخاطر هم بمیرن وجود ندارن. شما این جور فکر نمیکنین؟»
Shadi
یکی از دلایلش اینه که نمیتونم توی وجودش نقاط منفی زیادی کشف کنم. یه دلیل دیگهش هم اینه که تازه اگر هم بتونم چیزی رو پیدا کنم که منفی باشه دقیقاً از همون نقاط منفی برام جذابتر میشه. حس میکنم همون نقاط ضعف بیشتر دارن به سمت اون جذبم میکنن. اونوقته که قدرت تشخیصم رو از دست میدم
i._.shayan
البته بهنظر میرسد که این عضو از بدن با ارادهی خودِ فرد عمل نمیکند، و برعکس، از میل و خواستهی شخص مقابل فرمان میگیرد. شاید نه آن فردی که از این عضو استفاده میکند و نه آن فرد مقابل، هیچیک متوجه نمیشوند، اما کسانی که بیرون رابطه ایستادهاند به یکدیگر نگاه معناداری میکنند و از روی تأسف سر تکان میدهند؛ درست مثل دکترتوکای و زنی که دوستش داشت
allWhite
از نظر روانشناسی زنها برای اینکه بتونن به زندگی عادی برگردن، معمولاً نیاز دارن انتقام بگیرن.»
Mary gholami
«حالا که حرف از سیاست و درایت افتاد، یادمه توی یه فیلم قدیمی از تروفو یه صحنه بود که خانمی به آقایی گفت: ’آدما دوجورن... یا خیلی مؤدبان یا خیلی سیاست دارن و طبیعیه که هردوی این ویژگیها خوبان، اما بیشتر مواقع اونهایی که سیاست دارن برنده میشن.҅»
maha
«یکی از دلایلش اینه که نمیتونم توی وجودش نقاط منفی زیادی کشف کنم. یه دلیل دیگهش هم اینه که تازه اگر هم بتونم چیزی رو پیدا کنم که منفی باشه دقیقاً از همون نقاط منفی برام جذابتر میشه. حس میکنم همون نقاط ضعف بیشتر دارن به سمت اون جذبم میکنن. اونوقته که قدرت تشخیصم رو از دست میدم. دیگه نمیدونم چی برام زیادیه، چی نیست! بعد نمیتونم فرق این دوتا رو بفهمم. اون خط جداکنندهی بین کموزیاد رو دیگه نمیتونم ببینم. این اولینباره که تو زندگیم همچین حس پیچیدهای دارم. یه احساس غیرمنسجم.»
maha
گفت: «به روشهای مختلف. من تا حالا همهچی رو امتحان کردم، اما چیزی که درنهایت بهش رسیدم این بود که تا میتونی، باید دربارهی اون شخصی که میخوای کمتر دوسش داشته باشی منفی فکر کنی؛ مثلاً من تو وجود همین زنی که خیلی دوستش دارم فقط دنبال نقاط ضعف گشتم و از صفات منفیش یه لیست انتخاب کردم. این لیست رو بارها و بارها مثل یه شعر توی ذهنم هی مرور کردم تا حفظش کنم و بعد به خودم گفتم از یه همچین زنی دیگه نباید بیشتر از اون مقداری که نیاز هست خوشت بیاد. سعی کردم خودم رو متقاعد کنم که نباید بیشتر از این دوستش داشته باشم.»
سؤال کردم: «موفق هم شدی؟ اصلاً مؤثر بوده؟»
توکای گفت: «نه زیاد!»
maha
«یکی از دلایلش اینه که نمیتونم توی وجودش نقاط منفی زیادی کشف کنم. یه دلیل دیگهش هم اینه که تازه اگر هم بتونم چیزی رو پیدا کنم که منفی باشه دقیقاً از همون نقاط منفی برام جذابتر میشه. حس میکنم همون نقاط ضعف بیشتر دارن به سمت اون جذبم میکنن. اونوقته که قدرت تشخیصم رو از دست میدم. دیگه نمیدونم چی برام زیادیه، چی نیست! بعد نمیتونم فرق این دوتا رو بفهمم. اون خط جداکنندهی بین کموزیاد رو دیگه نمیتونم ببینم. این اولینباره که تو زندگیم همچین حس پیچیدهای دارم. یه احساس غیرمنسجم.»
maha
اما الان کاملاً فرق داره. وقتی به این زن فکر میکنم قلبم درد میگیره و دیگه توان این رو ندارم که بخوام به کس دیگهای فکر کنم. من دیگه الان یه آدم عاقل و بالغم و اون هم همینطور، و هردومون با هم رابطهی عاطفی داریم، اما نمیدونم چرا اینطوری دیوانه شدم. اگه بیشتر از این بخوام بهش فکر کنم، سلامتیم هم به خطر میافته. تمام سیستم گوارش و تنفسم دچار مشکل شده تانیمورا.»
maha
«اینطور که من از حرفهات متوجه شدم تو از یه طرف بهشدت سعی میکنی اون رو بیش از اندازه دوست نداشته باشی، از طرفی هم تعلق خاطرت به اون بیشتر و بیشتر میشه؛ اونقدر شدید که میترسی اون رو از دست بدی. درسته؟»
گفت: «آره، درست متوجه شدی. تو خودت شاهدی که چطور عواطف و احساسات من همین الان هم با هم کشمکش دارن. انگار دارم خودم رو از وسط نصف میکنم. گیر کردم بین دو احساس متضاد و همزمان. منطقیش هم همینه که هرقدر هم تلاش میکنم نمیتونم ازش متنفر باشم تا شاید بتونم کمتر دوستش داشته باشم. چارهی دیگهای هم ندارم، من واقعاً و عمیقاً نمیخوام اون رو از دست بدم. اگه یه همچین اتفاقی بیفته، شک ندارم خودم خودم رو گموگور میکنم.»
maha
حجم
۸۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۸۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۳,۵۰۰
تومان