بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عاشقانه ها: برگزیده‌ی اشعار و نامه‌ها، سرگذشت‌ها و سخنان کوتاه | طاقچه
تصویر جلد کتاب عاشقانه ها: برگزیده‌ی اشعار و نامه‌ها، سرگذشت‌ها و سخنان کوتاه

بریده‌هایی از کتاب عاشقانه ها: برگزیده‌ی اشعار و نامه‌ها، سرگذشت‌ها و سخنان کوتاه

نویسنده:ویکتور هوگو
انتشارات:انتشارات جامی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۷ رأی
۴٫۳
(۷)
ويکتور هوگو در صحبت و سخنوری، مخصوصاً در مواقع انس و خصوصيت، خيلی ساده و خودمانی بود. در مقابل زنان بی‌اندازه ادب و احترام را مراعات می‌کرد.
نوشیکا😉
شايد که آن وجود منفور نيز؛ خود را پاک و منزه می‌شمرد؛ زيرا که هيچ ذيروحی از نور الهی بی‌بهره نيست. هر بيننده‌ای گرچه پَست و پليد باشد با انوار مهر و قهر خدايی مأنوس است و ديده‌ی جانوران مسکين و زشت و ناپاک نيز با شوکت و جلال ستارگان سپهری آشناست.
YaSaMaN
سرانجام خزان عمر فرا می‌رسد. پير می‌شويم، مانند بوته‌ی گلی که گلبرگ‌های خشک شده‌اش را پيرامون خويش پراکنده می‌بيند ما نيز موهای سپيدمان را روی سر و سال‌های سپری شده را زير پايمان می‌بينيم.
YaSaMaN
با آنکه زندگی من بيشتر با سختی و تلخکامی گذشته است و هنوز هم می‌گذرد باز نمی‌خواهم به جای هيچ کس ديگر باشم.
YaSaMaN
نقاشی‌های زيادی که ابتدا ساده و متوسط و بعدها به تدريج ظريف و مهارت‌آميز و جالب توجه شد از خود به يادگار گذاشته که بيشتر آن‌ها در «هوتويل هوس» و موزه‌های بزرگ موجود است
سعید نعمتی
بهار به واسطه‌ی جوانی و جمال بر زمستان فرسوده حق تحکم دارد!
سعید نعمتی
«بلی حقيقت هولناکی است، ولی افول زندگی اين جهان طلوع زندگانی ديگری به شمار می‌رود. پس نگوييد: مردن: بگوييد: زندگی نوين!»
YaSaMaN
مسافرت با امنيبوس را زياد دوست می‌داشت. ولی بيشتر مايل بود که در بالای امنيبوس بنشيند و بتواند بدون مانع بر آسمان و مناظر مختلف بنگرد
سعید نعمتی
در جزيره‌ی «گرنزه» مبل و اثاثيه‌ی زيادی از وی بر جای مانده که هر کدام به طرز مختلفی ساخته شده، نمايش عجيبی دارد.
سعید نعمتی
چه منظره‌ی زيبای مقدسی است، تماشای روحی که به ياری روحی ديگر برخيزد و جان تاريکی که جانی تيره را ياری کند
YaSaMaN
خيز که تاپر زنيم خيز که تا وارهيم خيز که تاپرزنيم برخيز! تا پر و بال بگشاييم و از اين جهان تاريک دور شويم که آرزو تن مرا بسيار خسته و فرسوده ساخته است. برخيز تا بال بگشاييم و به دنياهای ديگر برويم، چه ظلمتکده‌ی جهان روح مرا زبون ساخته. برخيز تا بال بگشاييم، شايد صدايی که در اين جهان تاريک می‌شنويم در عالم بالا بهتر بشنويم. روح من مشتاق ديدن ستارگان ديگر است. برخيز تا بادبان بگشاييم و کشتی خود را بر فراز اقيانوس ديگری برانيم؛ باشد که کليد اين معما را در عالمی ديگر بيابيم و معما و اسرار اين جهان را جای ديگر حل کنيم؛ شايد به نوای ساز، راز نهفته را در صفحه ديگری از آسمان بخوانيم.
YaSaMaN
می‌خواهم چون شارل هفتم با آوايی بلند و مردانه بگويم: «خدا او را به من داده است و اهريمن را توانايی ربودنش نيست»
YaSaMaN
چرا اين دم‌های شادمانی می‌گذرند؟ از چه رو بشر که دارای بازوان توانا و اراده‌ای استوار است می‌گذارد اين دم‌های خوش را از کنارش بربايند؟ از کجا معلوم که ديگر بار آن‌ها بازگردند؟ کدام يک از آدميان را توانايی آن است که نيکبختی گريخته را باز آورد.
YaSaMaN
چهارم تئاتر (ماريول دولورم
سعید نعمتی
از آب چاه ابوالقدا صورت خود را بشست،
سعید نعمتی

حجم

۱۹۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۶۱ صفحه

حجم

۱۹۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۶۱ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان