«خيال داريد از هر عمل سادهای يک معضل بسازيد، شماها واقعاً استعداد شيطانی عجيبی داريد.
پویا پانا
آه چه خوشبخت است، کسی که هنوز اندکی نان دارد!
«میدانی، داشتم به اين فکر میکردم که دانشمندان در دانشگاههای آمريکا چه قدر کالری برای يک نابغه در نظر میگيرند و آن را آزمايش میکنند... مثلاً برای رامبراند. علم جديد بالاخره از همه چيز سر درمیآورد. تو چه فکر میکنی؟»
«... شايد مردم فکر کنند يک نابغه معمولاً به نحو ناهنجاری زندگی میکند. يا اين که تا خرخره میبلعد يا هميشه گرسنگی میکشد... و کار هنریاش ــ به اصطلاح ما ــ به ميزان دريافت کالری غذايش بستگی دارد.»
پویا پانا
«... اما نابغه هم بالاخره آستانهی گرسنگی دارد... آدم ــ به نظر من میتواند هشت روز گرسنگی و سرما بکشد، توی يک زيرزمين بنشيند و سونِت شگفتانگيزی دربارهی آن بنويسد. اما اگر کسی تمام زندگیاش راتوی زيرزمينی بگذراند، چشمههای سونت سرايیاش خشک میشود... پاک تمام میشود
پویا پانا
آدم نبايد به سادگی تن به ازدواج بدهد. بعد از ازدواج همه به آدم تبريک میگويند، برای آدم گل میفرستند، يک عالمه تلگرامهای مضحک به نشانی خانهاش روانه میکنند، و بعد آدم را تک و تنها به امان خدا رها میکنند. در آستانهی عروسی همه کنجکاوند و پرس و جو میکنند ببينند همه کار به خوبی انجام شده، اثاث خانه کامل است، وسايل آشپزخانه از نمکدان بگير تا اجاق گاز آماده شدهاند، حتی يادشان نمیرود از وجود کيف آبگرم و چاشنی آش در گنجه اطمينان حاصل کنند. حتی بگويی نگويی حساب و کتاب توانايی مالی آدم برای تاًمين هزينهی يک خانوار را هم میکنند، ولی در عوض معنی واقعی خانواده بودن را هيچ بنی بشری به آدم ياد نمیدهد.
پویا پانا
پيرها چه به ناحق از سرخوشی دوران جوانیشان ياد میکنند.
پویا پانا