«هر قدرتی فساد میآورد و قدرت مطلق، فسادِ مطلق»!
نیتا
مرگ در زمانی روی داده بود که او کمتر از همیشه آن را میخواست؛ همان زمان که پس از چنان سالهای بسیار زیاد از خیالهای بیهوده، تازه داشت میفهمید که انسان زندگی نمیکند، بلکه زندگی خود را به سر میرساند
Saeid
اگر روزی گُه، پولِ معتبر باشد، تهیدستان بدونِ سوراخِ مقعد به دنیا خواهند آمد! خواهید دید!»
Saeid
معجزهها را خود حکومت ترتیب داده است
Saeid
حتی یک شهادت وجود نداشت که با پول خریداری نشده باشد
Saeid
«قلب، سومین بیضه است. جناب ژنرال!»
Saeid
«جز برهنه با تو، روی تشک غرق در عرق» زیرِ پشهبند گرفتارِ پنکهی برقی، هیچ نگرانی دیگری وجود نداشت
Saeid
در مسیر سالهای بیشمار زندگیاش کشف میکرد که دروغ، راحتتر از تردید، کاربردیتر از عشق و پایدارتر از حقیقت است.
Saeid
«خدا لعنت کند! انسان، فقط زنده است. انسان خیلی دیر یاد میگیرد که حتی مجللترین و بهدردبخورترین زندگیها هم در بهترین حالت، به نقطهای میرسند که یاد میدهند چگونه باید زندگی کرد.»
Saeid