بریدههایی از کتاب مردان مجنون زنان لیلی (جلد دوم)
۳٫۰
(۳)
فرهنگ معذرتخواهی دال بر ضعف و زبونی نیست.
سیّد جواد
۳: این نیز بگذرد!
سیّد جواد
زن: «دوستت دارم.»
شوهر: «منم دوستت دارم.»
زن: «ثابتش کن. داد بزن تا همهی دنیا بفهمن.»
شوهر کنار گوش زن زمزمه میکند: «دوستت دارم.»
زن: «چرا آروم و برای من زمزمه میکنی؟»
شوهر: «چون تو همهی دنیای منی.»
سیّد جواد
دختر کوچکی به مهمانشان گفت «میخواهی عروسکهامو ببینی؟»
مهمان با مهربانی جواب داد: «آره عزیزم.»
دخترک دوید و همهی عروسکهایش را آورد. بعضی از آنها خیلی بانمک بودند. در میان آنها یک عروسک زیبا هم بود. مهمان از دخترک پرسید: «کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟» و پیش خودش فکر کرد که دخترک حتماً آن عروسک زیبا را انتخاب میکند، اما خیلی تعجب کرد وقتی دید دخترک به عروسک پارهای، که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت: «اینو بیشتر از همه دوست دارم.»
مهمان با کنجکاوی پرسید: «اینکه زیاد خوشگل نیست!»
دخترک جواب داد: «آخه اگه منم دوستش نداشته باشم، دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه؛ اون وقت دلش میشکنه…»
سیّد جواد
زنی پارچهای نزد خیاط برد تا برایش پیراهنی دلخواه بدوزد. او به خیاط گفت: «سابقهی خیاطجماعت حاکی از بدقولی است. فردا به من نگویی: سوزنم گم شده بود و یا دکمهی مناسب پیدا نشد و نتوانستم پیراهنت را بهموقع آماده کنم. فردا به من نگویی: اُتویم سوخت و نتوانستم پیراهنت را بهموقع آماده کنم. فردا به من نگویی: نخ خوب و همرنگ پیدا نکردم، مریض شدم، برق مغازهام قطع شد، اندازهات را گم کردم و نتوانستم پیراهنت را بهموقع آماده کنم.»
زن پس از همهی این حرفها، عصبانی و برافروخته شد و گفت: «اصلاً نمیخواهم برایم لباس بدوزی، یالا پارچهام را پس بده» و اما خیاط، باز هم هیچ نگفت.
سیّد جواد
مردی زنی گرفت که از قضا بچهی هفتماههای بهدنیا آورد. او بهسرعت به بازار رفت و وسایل تحصیل فرزندش را خرید و به خانه آورد. همسایهها از او پرسیدند: «این چه کاری است که کردهای، حالا موقع خرید وسایل تحصیل بچه نیست.» در جواب گفت: «بچهای که به این زودی به دنیا بیاید، حتماً همین فردا میخواهد به مدرسه برود.»
سیّد جواد
هنر و مهارت معذرتخواهی از یکدیگر
سیّد جواد
در زندگی هر فردی قورباغههای زشتی، که همان نقاط ضعف و گاه منفی آنهاست، دیده میشود.
سیّد جواد
زنی، نزد پزشکی رفت تا آپاندیسش را بردارد.
دکتر پرسید: «آیا مزاحم شماست؟»
زن گفت: «نه، آن مسئلهای نیست. همهی زنان باشگاهی که من در آن عضوم، عمل کردهاند. بعضیها آپاندیسشان را برداشتهاند و بعضی چیز دیگری را، اما من از بدنم چیزی برنداشتهام، لذا چیزی ندارم که در باشگاه از آن صحبت کنم!»
سیّد جواد
حجم
۲۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۲۱ صفحه
حجم
۲۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۲۱ صفحه
قیمت:
۸۵,۹۰۰
تومان