تجربه عجیبی است، دراز کشیدن در تاریکی و گوش سپردن به صدای اوج گرفتن یک زنبور سرخ، که هر لحظه ممکن است شما را رهسپار وادی مرگ نماید. صدایی که آرامش و توالی اندیشیدن در باب صلح را از هم میگسلد.
Mitra
تا زمانی که نتوانیماندیشه صلح را در خود بارور کنیم ما- نه فقط این تَنِ آرمیده در این بستر بلکه میلیونها تَنی که بعدها متولد خواهند شد- در تاریکی مشابهی دراز کشیده و به صدای خرخر مرگ بر فراز سر خود گوش خواهند سپرد
Mitra
پایانِ آخرین رمانِ خود به نام بین دو پرده نمایش،
آترین🍃
هیتلرها بواسطه بردهها هیتلر میشوند.
آترین🍃
میشد به هر یک از این زندگیها کمی نفوذ کرد، آن قدر که بشود این توهم را ایجاد کرد که تنها به یک ذهن وابسته نیستیم، بلکه میتوانیم برای چند دقیقه خود را به جای دیگران بگذاریم و فکرشان را بخوانیم. میشد به یک زن رخت شوی، یک ناشر یا یک خواننده خیابانی تبدیل شد و چه چیز میتواند خوشایندتر و شگفت انگیزتر از این باشد که خط مستقیم شخصیتمان را کنار بگذاریم، راه کج کنیم و از جاده خاکی برویم که از میان بوتهها و تنههای ضخیم درختان به قلب جنگل حیوانات وحشی- سایر آدمها را میگویم- میرسد؟
Faezeh
تا زمانی که نتوانیماندیشه صلح را در خود بارور کنیم ما- نه فقط این تَنِ آرمیده در این بستر بلکه میلیونها تَنی که بعدها متولد خواهند شد- در تاریکی مشابهی دراز کشیده و به صدای خرخر مرگ بر فراز سر خود گوش خواهند سپرد؛ بیایید فکر کنیم تنها فعالیت مفیدی که میتوانیم هنگامی که اسلحهها بالای تپه تپ تپ تپ صدا میکنند و انگشت نور افکن ابرها را لمس میکند و اینجا و آنجا، گاهی در نزدیکی، گاهی در دوردستها بمبی فرو میافتد، انجام دهیم این است که پناهگاهی در برابر حمله هوایی ایجاد کنیم.
ایران آزاد
"زنان توانا"-این بانو آستور است که امروز صبح در تایمز سخنرانی میکرد-"در فرودست نگاه داشته شدهاند زیرا هیتلریسمی ناخودآگاه در قلب مردان وجود دارد.
Galadriel