این حقیقت که از زبان آن مرد چاق و کودن جاری شده بود، جاد را به خنده انداخت. او تمام زندگیاش را وقف گوش دادن به درددل مردم کرده بود. لحظهای مودی را بهدقت ورانداز کرد. چیزی نداشت که از دست بدهد. شاید هم درد دل با یک غریبه کمکی میکرد.
جاد به آهستگی به طرف همان مبل نکبتی رفت و محتاطانه روی لبهٔ آن نشست.
مودی گفت: «بهنظر میرسد که تمام بار دنیا بر دوش تو باشد، دکتر. من همیشه گفتهام چهار تا شانه بهتر از دو تا است.»
اِلی
این حقیقت که از زبان آن مرد چاق و کودن جاری شده بود، جاد را به خنده انداخت. او تمام زندگیاش را وقف گوش دادن به درددل مردم کرده بود. لحظهای مودی را بهدقت ورانداز کرد. چیزی نداشت که از دست بدهد. شاید هم درد دل با یک غریبه کمکی میکرد.
جاد به آهستگی به طرف همان مبل نکبتی رفت و محتاطانه روی لبهٔ آن نشست.
مودی گفت: «بهنظر میرسد که تمام بار دنیا بر دوش تو باشد، دکتر. من همیشه گفتهام چهار تا شانه بهتر از دو تا است.»
اِلی