میگن عاشق نویسندهها نشین
چون شعرهاشون یهجوریان
و کلماتشون پوچه
ولی یهجوری کنار هم میچیننشون
که قشنگ به نظر بیاد.
ولی من میگم عاشقم شو
چون زیر این یهجوری بودن و
بین خطوط نوشتههام
قلبی سرشار از عشقه
که هرجا بری دنبالت میآد.
آسمان
تمام وسایلت رو جمع کردم
و توی جعبه گذاشتم.
میخواستم برات پس بفرستمشون؛
تمام چیزهایی که به من دادی
وقتی قول دادی من تنها چیزی هستم که لازم داری.
ولی بعد متوجه شدم
نمیتونم تمام «دوستت دارم» ها رو توی جعبه بذارم.
یا تمام نامههایی رو که برات نوشتم ننویسم
یا جوری که اسمم رو صدا میکردی نشنوم.
نمیتونم همهٔ «تو خوشگلی» ها رو برگردونم
چون اوضاع دیگه هیچوقت مثِ قبل نمیشه.
آسمان
تو گلچینی از معجزاتی که نور آفتاب بهم پیوندشون داده. اما خیلی بیشتر از اینها هم هستی؛ تو یه داستانی، یه خونه، یه گرگ که شبها زوزه میکشه.
آسمان
روزهایی هست که برانگیزندهها همهجا هستن، توی سایهها کمین کردهن و باعث نفستنگی و درد قفسهٔ سینه میشن. اضطراب چیز ویرانگریه؛ فرقی نداره چند بار بهت بگن «نفس عمیق بکش»، انگار که هوا رقیق شده و باوجود تمام دلایلی که باید بهخاطرشون آروم باشی، حس میکنی یه کشتیِ بدون بادبان وسط طوفانی سهمگین هستی.
Aram_qz
قلبم توی بدنم نیست؛
زیر کاخی که ویروونش کردی دفن شده.
بااینحال من اینجام
یه جسم توخالی
با چشمهایی که از گریه خون شده
و لبخندی مصنوعی.
Aram_qz