زیبایی غریبی هست در موجود زندهای که اجزایش با هماهنگی خارقالعادهای با هم کار میکنند. و مرگ، مثل بیماری، مثل سالخوردگی، چیزی نیست مگر بر هم زدن این هماهنگی و به زشتی کشاندن آن زیبایی.
کاربر ۳۳۸۴۶۸۵
بیاید. غیراجتماعی بودن نسبی من میتواند به مردمگریزی تعبیر شود، مشخصهای که البته نشانهٔ عقل سلیمی است که تنهایی و خلوت با خودش و کتابهایش را به معاشرتهای بیهوده و گفتوگوهای پوچ ترجیح میدهد.
کاربر ۳۳۸۴۶۸۵
اگر تقدیر بشر تکیه زدن بر جایگاه خداوندی باشد، اریکهٔ پادشاهیاش کتاب باید میبود.
کاربر ۳۳۸۴۶۸۵
باری، یکبار حتی به فکر بازی کردن روی صحنهٔ تئاتر افتادم، ولی خیلی زود این فکر ابلهانه را کنار گذاشتم. آخر تظاهری که همه بدانند تظاهر است که ارزشی ندارد.
کاربر ۳۳۸۴۶۸۵
است. پیشِ رو، پشتسر، به هر جا که نگاه میکنم جز خلئی بیمنتها نمیبینم.
کاربر ۳۳۸۴۶۸۵
تنهایی من بهغایت وسیع و سخت خوفانگیز است. پیشِ رو، پشتسر، به هر جا که نگاه میکنم جز خلئی بیمنتها نمیبینم. این تنهایی هولانگیزِ کسی است که میزید، میاندیشد، احساس میکند و به طرز درکناپذیری تنهاست.
کاربر ۳۳۸۴۶۸۵