بریدههایی از کتاب آخرین انار دنیا
۴٫۰
(۱۵۵)
خدا هم ساکتتر از آن بود که انتظارش را میکشیدم.
Mary gholami
در سالهای زندان آموخته بودم که آزادی روحم را از آزادی جسمم تفکیک کنم. باید تفکیک میکردم
مهدیس 🌙
اگر بیست و یک سال در اتاقی در بیابان بمانی یاد میگیری چگونه روز خودت را پر کنی، چگونه برای خودت کاری درست کنی؛ مهمترین نکته آن است که بتوانی به زمان نیندیشی. هر وقت توانستی به گذشت زمان فکر نکنی خواهی توانست به مکان هم نیندیشی.
rezaat98
زمانی که انسان اسیر است زندگی برایش معنای عمیقی دارد. هیچ چیز همچون بردگی و اسارت به زندگی معنا نمیدهد. چون در آن هنگام انسان برای آزادی در پیکار بزرگی است. اما هیچ چیز هم مانند آزادی معنای زندگی را به مخاطره نمیاندازد. در آزادی است که انسان شیدایی و سرگشتگی و آرزوی خودش را به خاطر معنی از دست میدهد. گویا انسان آزاد باید انسانی تهی از معنی باشد. اما عظمت انسانی آن نیست که در بردگی معنا را جستجو کند. بلکه باید در آزادی دنبالش را بگیرد.
Hanieh
ای دوست من، میخواهم من و تو از در دیگری گذر کنیم. از در دیگری عبور کنیم، زندگی تنها این در نیست...
آیه
جهان سنگدلتر از آن بود که کمکم کند، خدا هم ساکتتر از آن بود که انتظارش را میکشیدم.
Mary gholami
بیابان و سیاست هر دو مثل همند، دو زمین که چیزی از آن نمیروید.»
پیمان
آه هیچ هنری از این سختتر نیست که به خودت بیاموزی انتظار نکشی... خدایا... خدایا، انسان چه موجود پر از انتظاری است. چه موجود ناتوانی است. در مقابل وسوسه آن مژدهای که هرگز نمیرسد و میباید تا قیامت در انتظارش بمانی...
مهرداد
شهامت آن نیست که ترسی نداشته باشیم، آن است که در مقابل ترسهایمان مقاوم باشیم.
kara
خسته بودم و میخواستم بخوابم یا بمیرم...
Tiyana
محبت من محبتی دیرهنگام بود، دوست داشتن دیرهنگام هم شبیه ترحم و پشیمانی است نه عشق
گیسو
بیرون طاعون است باید از آن دور باشید... دور، متوجه شدید، باید از طاعونها دور باشی.»
Friba
او مرا همه جا کشته بود، جز در خاطراتش.
روزنه های دانش
این سرزمین پر از زندانهای ناپیداست... پر از قدرت ناپیدا و نفرت پنهانی... نفرت این سرزمین را اداره میکند. هیچ چیز هم مثل نفرت خودش را مخفی نمیکند. در این شهر انسان از انسان متنفر است. اینجا هیچکس دیگری را دوست ندارد.»
پیمان
«بیرون هیچکس زنده نمیماند، آدم پاک و درستکار نمیتواند بیرون زندگی کند. مرض بدی دنیا را فراگرفته، مرضی که نه اسمی دارد و نه تعریفی... تو فرض کن طاعون، هر چه اسمش را میخواهی بگذار. اما تو همینجا بمان...، تا امکانش هست اینجا بمان... اینجا از هر مکان دیگری امنتر است.»
آیه
مرا گذاشته بود تا هر وقت شرایط روحی و خواستههایش به آرامش رسیدند، هر زمان که روحش به سخن درمیآمد، بیاید و از من چیزی یاد بگیرد. من برایش کسی بودم که هیچ شخص دیگری نمیتوانست جایگزینم باشد. چیزی که در هیچیک از سیاستمداران دوست و حاکمان دشمنش وجود نداشت. موجود زندهای که نمیدانست در آن سالها چه اتفاقاتی افتاده. کسی که زبان میگشاید و از شن و سکوت و باد و ستاره حرف میزند. او نمیخواست که تنها قدرت و توانایی و لذتها در تملکش باشد. میخواست زیبایی و معصومیت و حکمت هم در تملک او باشند. من دیر فهمیدم که او میخواهد تمام چیزها را برای خودش حفظ کند. هرچه تحت سلطه او نبود به فراموشی سپرده میشد. اما تنها جنگاوران خودش را نمیخرید. تنها وزیرانش را نمیخرید. تنها زمین و خیابان و بناهای زیبا را به تملک خود درنمیآورد. او در طول سالهای بعد از پیروزی، همه چیز را برای خودش مصادره کرده بود
آیه
او میتوانست همه چیز داشته باشد، همه چیز. اما نمیدانست چگونه آن چیزهایی را که در درون خود از دست داده بود دوباره به دست بیاورد.
hedgehog
آرامشش به آرامش کشتیگیری پس از شکست شبیه بود.
روزنه های دانش
وقتی انسانی زاده میشود، برای همیشه بر زندگی دیگران تأثیر میگذارد. زندگی چیزی نیست جز سلسلهای ناگسستنی و ابدی و بلاانقطاع.
پیمان
آدمی رازهای خود را به گور میبرد، اگر رازی نباشد، دنیا به قصابخانهای بزرگ بدل خواهد شد. خانوادهها از هم میپاشند. لشکرها شکست میخورند. آدمها رسوا میشوند. من همیشه ستایشگر راز بودهام. همیشه...
پیمان
رمل اینگونه عادتمان میدهد که انسان را در تصویر اصلی خودش رؤیت کنیم، آنگونه که هست. بیهیچ کم و کاستی، بیهیچ اضافات تصنعی.
Baharak
پدر بودن آغوش گشودن است.
zaraakra
«آزادی ما را میکشد... اگر هشیار نباشیم ما را نابود میکند.»
آیه
«مرا ببخش... که گفتم تو یکی از مایی. تو یکی از ما نیستی... نه، تو یکی از ما نیستی... تو بوی پاکی میدهی... اگر بیرون بیایی... اگر وارد دنیای ما شوی، خدا میداند چه اتفاقی برایت میافتد و چه رخ میدهد... تو تنها خودت هستی... نه یکی از ما، نه یکی از آنها، تو تنها خودت هستی.
n re
اما شما بگویید زندگی چیست جز چرخشی عظیم حول چیزهای عادی، چرخش عظیم حول آن چیزهایی که در مکان دیگری و طور دیگری میتوانیم به آنها برسیم و از منظر دیگری نگاهشان کنیم.
fatima
در دنیا هیچ چیز به اندازه شجاعت و ناامیدی به هم نزدیک نیست... میفهمی. انسان شجاع کسی است که ناامید است.
sina_m_farsakh
گفت: «روزی از روزها مردی از صحرا خواهد آمد... از کویری خیلی خیلی دور. مردی است تنها و بیكس... نمیداند چهکار کند و کجا برود... ما را در بغل خواهد گرفت و خواهد گفت من پدر شما هستم... پدر همه شما هستم.» ندیم شاهزاده، کوری که چرندیات دنیا را ندیده بود، میگفت: «زیر آخرین درخت انار دنیا کلام، كلام من و تو نیست... کلام انسان نیست، کلام خداست.»
حسین
وقتی کسی در انتظارت نیست، بهشتی است بیكران برای تو
Minoose
شهامت آن نیست که ترسی نداشته باشیم، آن است که در مقابل ترسهایمان مقاوم باشیم.
صبا بانو:)
در بین تمام انسانهای روی این سیاره کسی نیست که از ابتدای تولدش قادر به دیدن باشد. مپندار آنهایی که چشم دارند میتوانند ببینند. هیچ چیزی در دنیا مشکلتر از دیدن نیست، احتمال دارد که انسان دو چشم زلال و روشن داشته باشد، با این حال هیچ نبیند.
صبا بانو:)
حجم
۳۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۱ صفحه
حجم
۳۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۱ صفحه
قیمت:
۱۹۵,۵۰۰
تومان