
بریدههایی از کتاب لمس میمون
۳٫۳
(۶)
گاهی وقتی شیرین روی کاناپه مینشست و به پاشنههای خشکش کرم ترک پا میمالید و به سریالی سطحپایین میخندید، نگاهش میکرد و از خود میپرسید: چرا این زن چیز بیشتری از زندگی نمیخواهد؟
کرم کتابخوان
میترسید از اینکه به اندازهٔ کافی مادر خوبی نباشد و خبر کافی نبودنش به گوش دیگران برسد.
.GH.
خسته بود از زنی که هر شب کنارش میخوابید و هر روز ساعت ۶ و ۳۵ دقیقه با زنگ ساعت از خواب بیدار میشد، چای دم میکرد، روی نان لواش ماشینی کره و مربا میمالید، لقمهای به دستش میداد و او را راهی کاری میکرد که ازش بیزار بود. دیگر نمیتوانست
کرم کتابخوان
دنیا به هیچ جاش نیست که تو و شوهرت چهجور مادر و پدری هستین.»
کرم کتابخوان
مایی که زنده ماندهایم، و این بخش هراسانگیزِ تاریخ را به چشم دیدهایم، میدانیم که هیچچیز ماندنی نیست.
کرم کتابخوان
آن روز وسط صبحانه چاقوی کرهخوری را به سمت مرد پرت کرده و فریاد زده بود «فقط میخوام این زندگی کثافتِ مشترک زودتر تموم شه، فقط همین رو میخوام؟» و او چاقوی کثیف را توی سینک گذاشته بود، یکی تمیزش را به دست زن داده و گفته بود «ولی برای پنجشنبه بلیت کنسرت گرفتهم. جدایی رو بذار برای هفتهٔ بعد.»
کرم کتابخوان
جاوید خیابانها را با اسم سابقشان نام میبرد. انگار خبر نداشت دیگر خیلی سال است که کسی نمیگوید بولوار الیزابت، خیابان پهلوی، چرچیل، روزولت، تختجمشید.
کرم کتابخوان
هیچ مردی نمیتواند چشمش را به روی زیبایی یک زن ببندد.
کرم کتابخوان
«زنِ عاشق بدترین زن دنیاست.»
کرم کتابخوان
دستها را ضربدری روی سینه گذاشت و به دو ترک موازی روی سقف خیره شد و منتظر ماند تا بمیرد. نمرد. فکر میکرد زندگی هم مثل مهمانی است که هر وقت خسته شد بتواند ترکش کند. نمیدانست که مرگ شیفتهٔ غافلگیری است
کرم کتابخوان
آدمها معمولاً دستآخر تن به وضعیتی میدهند که همیشه با خودپسندی مسخرهاش میکردند.
.GH.
چند سالی بود که میخواست زندگی بدون همسرش را تجربه کند، اما از پیش کشیدن حرف طلاق میترسید. میخواست این خود شیرین باشد که بالاخره یک روز چمدانش را پر کند و بگوید خسته است و قصد ترک کردنش را دارد.
کرم کتابخوان
همیشه از آدمهایی که خودشان را پدر و مادر حیوانات خانگی میدانستند بدش میآمد
کرم کتابخوان
آدمها معمولاً دستآخر تن به وضعیتی میدهند که همیشه با خودپسندی مسخرهاش میکردند.
کرم کتابخوان
«دست بردار، احمق! چند روز دیگه سی سالت میشه و هنوز مثل دختردبیرستانیها عاشق میشی. خاک بر سرت!»
کرم کتابخوان
«اگر عاشق کسی هستید، به جای انتظار کشیدن بیانش کنید.»
کرم کتابخوان
فکر میکرد وطن یعنی مادر.
کرم کتابخوان
زندگی چیزی جز یک شوخی کثیف موقت نیست.
کرم کتابخوان
یکی از بزرگترین دروغهای دنیا این است که مادر از همان لحظهٔ اول بیقیدوشرط عاشق فرزندش میشود. این دروغ آنقدر تکرار شده که زنها مجبور شدهاند باورش کنند
کرم کتابخوان
«حتماً باید یکی رو میکشتم تا یادم بیفته دنیا اینقدر بزرگه و میشه تکون خورد و یه جا نموند؟!»
.GH.
مادرم قهرمانِ آماتورِ بیاهمیت نشان دادن اتفاقاتی بود که اهمیت داشتند. در ظاهر میگفت مهم نیست، اما شبها، نشسته بر روی توالتفرنگیِ شکستهٔ پرلک، طوری اشک میریخت که انگار یک روز به آخر دنیا مانده بود و قرار نبود خورشیدِ صبح طلوع کند؛
.GH.
حس کسی را داشت که سرخی شاهتوت روی روحش ریخته و لکهاش با هیچچیز پاک نمیشود.
.GH.
آنقدر زنده ماند که همه روزهای شکوهش را از یاد بردند؛ همه، حتی خودش
.GH.
یکی از بزرگترین دروغهای دنیا این است که مادر از همان لحظهٔ اول بیقیدوشرط عاشق فرزندش میشود. این دروغ آنقدر تکرار شده که زنها مجبور شدهاند باورش کنند
.GH.
حجم
۱۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۲۸,۸۰۰۶۰%
تومان