بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشاق‌نامه | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشاق‌نامه

بریده‌هایی از کتاب عشاق‌نامه

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۲ رأی
۴٫۵
(۲۲)
پای در نه به جاده‌ی تحقیق از تو آغاز و از خدا توفیق
nedsalehani
دوست می‌دارمت به بانگ بلند تا کی آهسته و نهان گفتن؟
nedsalehani
چون تقرب کنی به طاعت دوست چشم و گوش و زبان و مغز تو اوست
عاطفه
خودستایی نشان جهل بود
nedsalehani
خانه‌های تن از دریچه‌ي جان هست روشن به نور «الرحمن»
mah.gh
با وی از خود خبر ندارم من
nedsalehani
دوست می‌دارمت به بانگ بلند تا کی آهسته و نهان گفتن؟
kazhal
ما همه ناقصیم و اوست تمام ابداً ذوالجلال و الاکرام وحدت او مقدس از تمثیل صنعت او منزه از تحلیل من نگویم که جان جان است او هر چه گویم ورای آن است او او مبراست از «هنا» و «هناک» ز اول فکر و آخر ادراک
mah.gh
گر بپرسد کسی ز من حالم من چه گویم که از که می‌نالم؟ نیست یارای گفتنم با کس که دلم را به وصل کیست هوس؟
nedsalehani
دل من، چون به عشق مایل شد عشق در گردنش حمایل شد چون دل و عشق متفق گشتند دل من عشق گشت و او دل شد
my book
مرحبا! مرحبا! محبت دوست کز درون آمدی، نه از راه پوست دلم از جز تو خانه خالی کرد با تو سودای لاابالی کرد تا غمت ساکن دل من شد از چراغ تو خانه روشن شد ما گرفتار دام عشق توایم همه سرمست جام عشق توایم
n@srin.r
صنعش از آب و خاک و آتش و باد جسم را طول و عرض و عمق او داد
mah.gh
تا دلم را هوای باطل بود جانم از ذوق عشق عاطل شد
mahdie
چار یارش، که مرشد دین‌اند همه اندر مقام تحسین‌اند دوستان پیمبرند همه خلفای مطهرند همه ای فضولی، چرا ز نادانی یار اینی و دشمن آنی؟ دو هوایی اگر نورزی به سه طلاق خیال فاسد ده تو چه دانی درین میانه چه بود؟ کین چرا پیش از آن خلیفه نبود؟ تو چه دانی مصالح این کار؟ چه به خود راه می‌دهی انکار؟ همه را نیک دان، مباش فضول جز نکو کی بود رفیق رسول؟ صد هزاران دریچه از رضوان مفتتح در مضاجع ایشان
nedsalehani
عشق ذوقی است، همنشین حیات بلکه چشم است بر جبین حیات
nedsalehani
من نگویم که جان جان است او هر چه گویم ورای آن است او
کربلایی
هر زبانی سخن نداند گفت هر بصیری گهر نداند سفت همه را نیست، گر چه جان و تن است جان معنی، که در تن سخن است
ʀ.ʙ.ʙ
ای ز روی تو آفتاب خجل وز لبت آب زندگی حاصل عاشقان را خیال عارض تو در شب تیره نور دیده و دل زانکه روی تو را ز غایت لطف برگ گل شرمسار و لاله خجل ز آرزوی قد تو سرو سهی خشک بر جای مانده پا در گل ای لبت را اسیر آب حیات وی رخت را غلام شمع چگل از برای کمند گیسویت رشته‌ی جان عاشقان مگسل رمقی بود باقی از جانم که تو ناگه بدو شدی واصل وای اگر خاطرت به جانب ما لحظه‌ای دیرتر شدی مایل اتفاقی عجب: عراقی و وصل! زانکه آشفته گم کند منزل
helya.B
هر زبانی سخن نداند گفت هر بصیری گهر نداند سفت همه را نیست، گر چه جان و تن است
ʀ.ʙ.ʙ
عشق در هر دلی که سر بر زد خیمه از عقل و علم برتر زد
mobina nazarpoor
ای ملامت‌کنان بی‌حاصل سعی کمتر کنید در باطل
روژینا
چون رقم بر وجود انسان راند «اعملوا صالحاً» بر ایشان خواند ما همه ناقصیم و اوست تمام ابداً ذوالجلال و الاکرام
کربلایی
نور خورشید در جهان فاش است گنه از دیده‌های خفاش است آفتابی چنین، که می‌تابد چشم خفاش در نمی‌یابد دیده‌ی ما، اگرچه بی‌نور است دان که نزدیک بین هر دور است ساکن است او، مگر تو بشتابی در نیابد، مگر تو دریابی
کربلایی
نقد جود وجود اوست روان عرش در جنب قدرتش موری عقل نزدیک وحدتش دوری بر درش عالمان عامل خوی «رب انی ظلمت نفسی»
اناهیتا الهه اب
جز حدیث تو من نمی‌دانم خامشی از سخن نمی‌دانم در کمند غم تو پا بستم وز می اشتیاق تو مستم دیده‌ی ما، اگر چه بی‌نور است لیک نزدیک بین هر دور است ساکن است او، مگر تو بشتابی در نیابد، مگر تو دریابی گرچه ما خود نه مرد عشق توایم لیک جویان درد عشق توایم طالبان را ره طلب بگشای راه مقصود را به ما بنمای دل و دنیای خویش در کویت همه دادم به دیدن رویت یارب، این دولتم میسر باد که به دیدار دوست گردم شاد
helya.B
آفت عاشقی نه از سر ماست این بلا خود ز انبیا برخاست داشت بر یوسف و زلیخا دست در جهان خود ز دست عشق که رست؟ تا دلم را هوای باطل بود جانم از ذوق عشق عاطل شد چون ز سیمرغ دید شهپر عشق همچو داود می‌زند در عشق با دلش مهر خود بیامیزد پس به مویی دلش بیاویزد عشق چون دستبرد بنماید انبیا را ز کیش برباید اندرین کوی از آرزوی غزال خوک‌بانی همی‌کنند ابدال
helya.B
عاشقان ره به عشق می‌پویند درس تنزیل عشق می‌گویند از می عشق اگر چه بی‌خبرند راه جانان به جان همی‌سپرند از شراب الست مستان‌اند تا ابد جمله می پرستانند
روژینا
دوست آنجا نظر چو بر ما کرد اثر آن ظهور پیدا کرد این صفا زان نظر پدید آمد عشق را آنجا مگر پدید آمد
روژینا
بی‌جمال تو، ای جهان افروز چشم عشاق تیره بیند روز دل به ایوان عشق بار نیافت تا به کلی ز خود نکرد بروز در بیابان عشق ره نبرد خانه پرورد «لایجوز» و «یجوز»
روژینا
تا کی آخر به بند برهانی؟ خویشتن را ز بند نرهانی؟ بستر الواح این طبایع را کن رقم ابجد شرایع را
stare.m

حجم

۴۳٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

حجم

۴۳٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

قیمت:
رایگان