آن چیست که سیاه و سفید و قرمز است؟ گورخری که خجالت کشیده است و این حقیقت دارد.
حانحان
یادمه تو قطار کتاب همرام بود، چون از پدرم پرسیدم ما هم سوار چارلی چوـ چو هستیم. نمیخواستم اون قطار، چارلی باشه. چون ما میخواستم بریم نیوجرسی و فکر میکردم ممکنه چارلی ما رو جای دیگهای ببره. عکس آخر کتاب که بچهها سوار چارلی بودن، یادت میاد، ادی؟ همهشون تو عکس میخندیدن، اما من همیشه فکر میکردم اونا ترسیدن و دارن داد میزنن و میخوان از قطار پیاده بشن.
حانحان
عادتهای دیرینه را به سختی میتوان کنار گذاشت. ترک اعتیاد در مقایسه با ترک عادتهای کودکی، بازیای کودکانه به نظر میرسید.
حانحان
حالا که به در رختکن کلاس نزدیک میشد، همان امید و اشتیاق وصفناپذیر را احساس میکرد. یقین داشت که این بار در رو به قفسهای تاریک و خالی که بوی زمستان، پارچهی پشمی، لاستیک و نم میدهد باز نخواهد شد، بلکه روی به دنیای دیگری باز میشود؛ آنجا که میتوانست تبدیل به نهنگ شود.
حانحان