
بریدههایی از کتاب دیوانگی در بروکلین
۳٫۵
(۲۰)
همیشه شیفتهٔ کتاب بودم. خواندن مرا به آزادی میرساند، تسلی میداد و به طرزی دلخواه برمیانگیخت: خواندن برای لذت بردن، برای آن آرامش زیبایی که وقتی پژواک کلمات آدم دیگری را در ذهن میشنویم در آن فرو میرویم.
کاربر نیوشک
هدف چه بود؟ اینکه آزاد باشد. اما آزادی برای چه؟ برای اینکه کتاب بخواند، بنویسد و فکر کند.
قور در باغ
همیشه شیفتهٔ کتاب بودم. خواندن مرا به آزادی میرساند، تسلی میداد و به طرزی دلخواه برمیانگیخت: خواندن برای لذت بردن، برای آن آرامش زیبایی که وقتی پژواک کلمات آدم دیگری را در ذهن میشنویم در آن فرو میرویم.
قور در باغ
به دنبال مکان آرامی بودم که در آن بمیرم.
قور در باغ
هریک از ما آدمها چند انسان متفاوت در خود داریم و بیشتر از یکی به دیگری تغییر جهت میدهیم، بیآنکه هرگز پی ببریم که هستیم. یک روز سرحالیم، فردایش افسرده؛ صبح غمگین و ساکتیم، شب خندان و شوخ.
قور در باغ
اگر ریسک نداشته باشد که به آدم کیف نمیدهد.
قور در باغ
شادیهایم مانند رؤیاهای کاذب ناپدید شدند.
و روزهای شادکامی بیآنکه بازگردند از میان رفتند.
عشق راه گم کرد و لذتها فراری شدند؛
و از تمامی این گذشته تنها غم باقی ماند.
قور در باغ
گفت در جهان نویسندگی قاعدهای وجود ندارد. اگر زندگی نویسندگان و شاعران را مطالعه کنیم با هرج و مرج مطلق مواجه میشویم، با شمار نامحدودی از استثنائات. و افزود به این خاطر که نوشتن نوعی بیماری است، پدیدهای که میتوانزکام یا تورم روح نامید؛ بنابراین، هرکس میتواند در هر زمانی در زندگی به آن مبتلا شود. از جوان و پیر گرفته تا قوی و ضعیف، مست و هوشیار و عاقل و دیوانه. با نگاهی به فهرست غولها و نیمچه غولها به نویسندگانی برمیخوریم که از همه قماشی هستند و هرگونه خلق و خو را در میانشان میبینیم؛ از بالاترین آرمانگرایان تا فاسدترین و فریبکارترین آدمها.
قور در باغ
وقتی از کسی که دوستش داری ناسزا میشنوی، پس از سخنان تحقیرآمیزی که همچون پتک بر مغزت فرود میآید، مگر روحیهای هم باقی میماند؟
قور در باغ
تام گفت: «من از نجات جهان حرف نمیزنم. الان در شرایطی هستمکه فقط میخواهم خودم را نجات بدهم، و بعضی از آنهایی که دوست دارم.
کاربر نیوشک
وقتی کسی این شانس را دارد که در ماجرایی زندگی کند و در دنیایی خیالی به سر برد، دردهای دنیای واقعی ناپدید میشوند. تا وقتی حکایت ادامه یابد، واقعیت وجود نخواهد داشت.
کاربر نیوشک
گوشهای تیز وچشمهای نافذی داشت و خوشفکر و خوشقلب بود.
کاربر نیوشک
اما من عاشق تو نیستم هانی. درست نمیشناسمت.
ــ بعدا درست میشود.
ــ چی بعدا درست میشود؟
ــ اول شروع به شناختنم میکنی. بعد عاشقم میشوی.
ــ به همین سادگی.
ــ آره، به همین سادگی.
کاربر نیوشک
و من بیش از هر چیزهمین را میخواستم. پایانی توأم با سکوت برای زندگی غمناک و مسخرهام.
قور در باغ
حالا که زنده بودم لازم بود وسیلهٔ بازیافتن زندگی را پیدا کنم، اگر هم چیزی از زندگیام باقی نمانده بود، نمیتوانستم صرفا دست روی دست بگذارم و منتظر پایان آن بمانم.
قور در باغ
ــ ما وارد دورهٔ جدیدی میشویم ناتان. دورهٔ پساخانواده، پساتحصیل و پساگذشتهٔ خانوادههای گلاس و وود.
ــ پساگذشته؟
ــ بله. حالا و بعدا مهم است. از این به بعد خودمان را گرفتار آنوقتها نمیکنیم.
قور در باغ
به کارفرمای جدیدش گفت: «من سی و یک سال و چند کیلو اضافه وزن دارم. بیش از یک سال است که با زنی نبودهام و حالا دوازده صبح است که خواب راهبندان را در دوازده محلهٔ شهر میبینم. شاید اشتباه کنم، اما گمان میکنم برای تغییر زندگی آماده هستم.»
قور در باغ
برای بازسازی دنیای کوچکی که اینک در آن به سر میبرد مدتها زحمت کشیده بود و به هیچکس اجازه نمیداد به رنجهایش پی ببرد.
قور در باغ
درست است که گاه مثل خر رفتار میکنم، اما بلدم دهانم را ببندم. مفهوم شد؟
قور در باغ
پوزش خواستن کار دشواری است؛
حرکتی است ظریف که میان غرور خشک و ندامت توأم با اشک و آه قرار دارد و اگر راه گشودن قلب خود را به سوی دیگری صادقانه نیابیم، همهٔ عذرخواهیها به نظر توخالی و کاذب میآیند.
قور در باغ
هیچکس در دنیا به اندازهٔ تو برای من ارزش ندارد. تو قلب قلبم هستی، خون خونم، و فکر این که حرفهای احمقانهام باعث رنجش تو شده مراآزار میدهد. من بیتو هیچم. بیتو هیچکس نیستم.
قور در باغ
چنان از توانایی نتیجهگیریهای منطقی خود شگفتزده بودم که دلم میخواست به دو قسمت تقسیم میشدم و خودم از خودم قدردانی میکردم.
قور در باغ
من از نجات جهان حرف نمیزنم. الان در شرایطی هستمکه فقط میخواهم خودم را نجات بدهم، و بعضی از آنهایی که دوست دارم.
قور در باغ
(پس از سکوتی طولانی، با صدایی زمزمهوار، گویی با خودش حرف میزند): «دلم میخواست طور دیگری زندگی کنم، همین. حالا که نمیتوانم دنیا را عوض کنم، دلم میخواهد دست کم بکوشم تا خودم را تغییر دهم. ولی نمیخواهم در این راه تنها باشم. من به قدر کافی تنها هستم و چه تقصیر خودم باشد، چه نباشد
قور در باغ
گر کسی را آزار بدهی از او آزار میبینی. چیزی که عوض دارد، گله ندارد. این از جمله ویژگیهای عالیای است که آدمها به آن شهرت دارند.
قور در باغ
تام خوشحال مساوی بود با تام پرحرف.
قور در باغ
میکوشد تا تکه پارههایوجودش را دوباره سر هم کند.
قور در باغ
«بچه داشتن آدم را از همه جهت تسلی میدهد، به غیر از بچه داشتن.»
قور در باغ
من از اینکه اینجا هستم بسیار خشنودم. از نشستن و تماشای آنچه روی میز است، کشیدن نفس عمیق و لذت بردن از این حقیقت ساده که زندهام. با خود میگویم حیف که زندگی به پایان میرسد، حیف که ما آدمها نمیتوانیم تا ابد زنده بمانیم.
قور در باغ
هری اگرچه به یک کلاهبردار تبدیل شده بود، اما بخشی از وجودش همان کودک ده ساله مانده بود که در عالم خیال بچههای یتیم شهرهای بمبارانشده را نجات میداد.
قور در باغ
حجم
۲۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۱۰۵,۰۰۰۳۰%
تومان