
بریدههایی از کتاب دیوانگی در بروکلین
۴٫۲
(۶)
شادیهایم مانند رؤیاهای کاذب ناپدید شدند.
و روزهای شادکامی بیآنکه بازگردند از میان رفتند.
عشق راه گم کرد و لذتها فراری شدند؛
و از تمامی این گذشته تنها غم باقی ماند.
قور در باغ
همیشه شیفتهٔ کتاب بودم. خواندن مرا به آزادی میرساند، تسلی میداد و به طرزی دلخواه برمیانگیخت: خواندن برای لذت بردن، برای آن آرامش زیبایی که وقتی پژواک کلمات آدم دیگری را در ذهن میشنویم در آن فرو میرویم.
کاربر نیوشک
همیشه شیفتهٔ کتاب بودم. خواندن مرا به آزادی میرساند، تسلی میداد و به طرزی دلخواه برمیانگیخت: خواندن برای لذت بردن، برای آن آرامش زیبایی که وقتی پژواک کلمات آدم دیگری را در ذهن میشنویم در آن فرو میرویم.
قور در باغ
هدف چه بود؟ اینکه آزاد باشد. اما آزادی برای چه؟ برای اینکه کتاب بخواند، بنویسد و فکر کند.
قور در باغ
به کارفرمای جدیدش گفت: «من سی و یک سال و چند کیلو اضافه وزن دارم. بیش از یک سال است که با زنی نبودهام و حالا دوازده صبح است که خواب راهبندان را در دوازده محلهٔ شهر میبینم. شاید اشتباه کنم، اما گمان میکنم برای تغییر زندگی آماده هستم.»
قور در باغ
درست است که گاه مثل خر رفتار میکنم، اما بلدم دهانم را ببندم. مفهوم شد؟
قور در باغ
خب که چه؟ همانطور که اسکار وایلد روزی گفته است، از بیست و پنج سالگی همهٔ مردم همسناند،
کاربر نیوشک
تام گفت: «من از نجات جهان حرف نمیزنم. الان در شرایطی هستمکه فقط میخواهم خودم را نجات بدهم، و بعضی از آنهایی که دوست دارم.
کاربر نیوشک
وقتی کسی این شانس را دارد که در ماجرایی زندگی کند و در دنیایی خیالی به سر برد، دردهای دنیای واقعی ناپدید میشوند. تا وقتی حکایت ادامه یابد، واقعیت وجود نخواهد داشت.
کاربر نیوشک
اما من از اینکه اینجا هستم بسیار خشنودم. از نشستن و تماشای آنچه روی میز است، کشیدن نفس عمیق و لذت بردن از این حقیقت ساده که زندهام.
کاربر نیوشک
گوشهای تیز وچشمهای نافذی داشت و خوشفکر و خوشقلب بود.
کاربر نیوشک
اما من عاشق تو نیستم هانی. درست نمیشناسمت.
ــ بعدا درست میشود.
ــ چی بعدا درست میشود؟
ــ اول شروع به شناختنم میکنی. بعد عاشقم میشوی.
ــ به همین سادگی.
ــ آره، به همین سادگی.
کاربر نیوشک
اسکار وایلد روزی گفته است، از بیست و پنج سالگی همهٔ مردم همسناند
Fafa
به دنبال مکان آرامی بودم که در آن بمیرم.
قور در باغ
و من بیش از هر چیزهمین را میخواستم. پایانی توأم با سکوت برای زندگی غمناک و مسخرهام.
قور در باغ
حالا که زنده بودم لازم بود وسیلهٔ بازیافتن زندگی را پیدا کنم، اگر هم چیزی از زندگیام باقی نمانده بود، نمیتوانستم صرفا دست روی دست بگذارم و منتظر پایان آن بمانم.
قور در باغ
دو سال خدمت سربازی، کار، ازدواج، مسئولیتهای خانوادگی، لزوم هر چه بیشتر پول درآوردن، همهٔ این مزخرفاتی که وقتی جرئت دفاع از خودمان را نداریم ما را توی هچل میاندازد
قور در باغ
کشتار انسانها به وسیلهٔ همان ابزارهایی که قرار بود همهٔ ما را خوشبخت و ثروتمند سازد.
قور در باغ
منظرهٔ غمانگیزی بود. برق نگاه خواهر زادهام خاموش شده بود و قیافهٔ ظاهریاش از شکست حکایت میکرد.
قور در باغ
ــ ما وارد دورهٔ جدیدی میشویم ناتان. دورهٔ پساخانواده، پساتحصیل و پساگذشتهٔ خانوادههای گلاس و وود.
ــ پساگذشته؟
ــ بله. حالا و بعدا مهم است. از این به بعد خودمان را گرفتار آنوقتها نمیکنیم.
قور در باغ
«لحظههای خوب هم هست. لحظههای زیبای فراموش نشدنی، شگفتیهای کوچک، معجزات حیرتانگیز. آرام راندن در تایمز اسکوئیر در ساعت سه و نیم صبح، ناگهان خود را در مرکز جهان تنها یافتن زیر بارانی از نور چراغهای نئون که از همهٔ اطراف آسمان میبارد. یا درست پیش از سپیده دم در بلت پارک وی با سرعت بیش از هفتاد مایل راندن و بوی اقیانوس را به مشام کشیدن. یا اینکه وقتی ماه بدر تمام میشود روی پل بروکلین آرام خزیدن و فقط آن قرص زرد و نورانی را که از فرط بزرگی پرهیبت و هولناک است تماشا کردن. آدم یادش میرود که اینجا روی زمین زندگی میکند، تصور میکند در حال پرواز است، تاکسی بال در آورده و در فضا حرکت میکند. هیچ کتابی نمیتواند چنین حالاتی را ایجاد کند. دارم از تعالیای واقعی حرف میزنم، هری. از رها کردن تن و ورود به کمال و پهنای جهان.»
قور در باغ
برای بازسازی دنیای کوچکی که اینک در آن به سر میبرد مدتها زحمت کشیده بود و به هیچکس اجازه نمیداد به رنجهایش پی ببرد.
قور در باغ
«شادی! شادی برای آنها که به دنیا میآیند، برای همهٔ نوزادانی که در هر چهل و یک ثانیه به دنیا میآیند. شادی بیاندازه برای آنها، شادی مداوم، زیرا این یک حقیقت مسلم است: ده نفر به دنیا آمدهاند که قبلاً نبودهاند. شادی!»
قور در باغ
«غم! غم برای ده انسانی که درگذشتند. غم برای ده نفری که دیگر زنده نیستند و سفر بهجهان عظیم ناشناخته را آغاز کردهاند. غم بیانتها برای مردگان. غم برای زنان و مردانی که به نیکی زیستند. غم برای زنان و مردانی که بد کردند.
غم برای پیرهایی که فرسودگی تن مهلتشان را به سر رساند. غم برای آنها که جوانمرگ شدند. غم برای جهانی که به مرگ اجازه میدهد ما را از جهان برباید. غم!»
قور در باغ
کمدی بزرگ ریاکاری انسان هرگز پایان نمیگیرد
قور در باغ
پوزش خواستن کار دشواری است؛
حرکتی است ظریف که میان غرور خشک و ندامت توأم با اشک و آه قرار دارد و اگر راه گشودن قلب خود را به سوی دیگری صادقانه نیابیم، همهٔ عذرخواهیها به نظر توخالی و کاذب میآیند.
قور در باغ
حجم
۲۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان