بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پری دریایی و انسان اسبی | طاقچه
تصویر جلد کتاب پری دریایی و انسان اسبی

بریده‌هایی از کتاب پری دریایی و انسان اسبی

۲٫۹
(۴۰)
پاکدلی سرانجام با نیک‌بختی همراه می‌‌گردد.
Mohammad Bagheri
تبسّم «شایرا» وسیع‌تر از افق اقیانوس و قلبش بزرگ‌تر از قله‌هایی بود که سر بر آسمان می‌‌‌ساییدند. چشمانش از آبی‌ترین آب‌ها درخشان‌تر بود؛ یعنی همان جایی که خانه‌ی وی در اعماقش قرار داشت. موهای طلایی و موّاج او همچون آبشاری از پشت سر تا کمرش می‌‌رسیدند. «شایرا» دُمی باریک‌تر از ماهیان داشت و این موضوع کمک می‌‌کرد تا سریع‌تر از از سایر «انسان ماهی‌ها» در دریا شنا کند و به بالا جهش نماید. صدایش نظیر آهنگی افسونگر به نرمی باد دریای شمال و به‌سرعت بادهای طوفانی تا مسافت‌های بسیار طولانی در خشکی جریان می‌‌یافت. زمانی که «شایرا» غمگین بود، شروع به آوازخواندن می‌‌نمود و امیدوار بود که فرد مورد نظرش بتواند آوازش را بشنود و به سویش آید. آن شخص مردی بود که او بیش از هر چیزی برایش احساس دلتنگی می‌‌نمود.
Anita Moghaddam💙💙
قلب «شایرا» با شدت می‌‌‌تپید آن چنان که «شایرا» صدای ضربان آن را می‌‌شنید. او به فوریت روح «شانان» را تشخیص داد و حضورش را احساس نمود.
نجمه بهروزی
«شایرا» و «شانان» به همدیگر نگریستند و مشاهده کردند که «شایرا» دیگر یک پری دریایی و «شانان» دیگر یک «انسان اسبی» نیستند. آن‌ها اینک دو انسان همانند دیگر
نجمه بهروزی
یک‌صدا فریاد زدند: «به تمامی قدرت فراوانت و به عشق عمیقی که بین ما دو نفر وجود دارد، قسم می‌‌خوریم که ما می‌‌خواهیم تا همواره زندگی خویش را دست در دست همدیگر بگذرانیم
خزان
«شایرا» و «شانان» با شادمانی و رضایت‌مندی به زندگی مشترک خویش ادامه دادند و بچه‌های زیبای زیادی را به‌دنیا آوردند و بزرگ کردند. آن‌ها می‌‌دانستند که پاکدلی سرانجام با نیک‌بختی همراه می‌‌گردد.
شاهدخت کتاب ها
بعد از ظهر بسیار آفتابی و گرمی بود. «شایرا» همراه با دوستان صمیمیش «عایشا» و «کاسیا» در آب اقیانوس شنا می‌‌کردند و دم‌های زیبای خویش را با مسرّت بر امواج کف‌آلود می‌‌کوبیدند. آن‌ها برای ساعت‌ها به بازی مورد علاقه‌ی خویش پرداختند. در ضمن این بازی‌ها، قرار بر این بود که هر کدام از پری‌های دریایی که به بالاترین ارتفاع از سطح امواج پرش نماید، به عنوان پرنسس دریا در همان روز انتخاب شود.
~آلْبا~☘️
آن‌ها در حین بازی و جست‌وخیزهایشان آن قدر شوخی و لودگی کردند و به همدیگر خندیدند که شکم‌هایشان درد گرفت. سرانجام «شایرا» تصمیم گرفت که آن روز اجازه بدهد تا «عایشا» برنده‌ی مسابقه شود، زیرا همواره احساس می‌‌کرد که همگی خوشحال‌تر خواهند بود، اگر سایر دوستان نیز سهمی از برنده‌شدن داشته باشند.
~آلْبا~☘️
زمانی که «شایرا» غمگین بود، شروع به آوازخواندن می‌‌نمود و امیدوار بود که فرد مورد نظرش بتواند آوازش را بشنود و به سویش آید. آن شخص مردی بود که او بیش از هر چیزی برایش احساس دلتنگی می‌‌نمود. او «شانان» نام داشت و تنها عشق زندگیش بود. اینک «شایرا» در بُحت و سرگشتگی غریبی قرار داشت و آن اینکه «شانان» این زمان در کجاست و چه کار می‌‌کند؟
~آلْبا~☘️
بعد از ظهر بسیار آفتابی و گرمی بود. «شایرا» همراه با دوستان صمیمیش «عایشا» و «کاسیا» در آب اقیانوس شنا می‌‌کردند و دم‌های زیبای خویش را با مسرّت بر امواج کف‌آلود می‌‌کوبیدند. آن‌ها برای ساعت‌ها به بازی مورد علاقه‌ی خویش پرداختند. در ضمن این بازی‌ها، قرار بر این بود که هر کدام از پری‌های دریایی که به بالاترین ارتفاع از سطح امواج پرش نماید، به عنوان پرنسس دریا در همان روز انتخاب شود. آن‌ها در حین بازی و جست‌وخیزهایشان آن قدر شوخی و لودگی کردند و به همدیگر خندیدند که شکم‌هایشان درد گرفت. سرانجام «شایرا» تصمیم گرفت که آن روز اجازه بدهد تا «عایشا» برنده‌ی مسابقه شود، زیرا همواره احساس می‌‌کرد که همگی خوشحال‌تر خواهند بود، اگر سایر دوستان نیز سهمی از برنده‌شدن داشته باشند.
دختر کتاب خون
. او به فوریت دانست که کدام ستاره‌ی خوشبخت را از بین ستارگان درخشان انتخاب کند، لذا ستارگان دوگانه‌ی «شایرا» و «شانان» را به خاطر قلب‌های پاک و عشق بیکران آن‌ها به یکدیگر انتخاب نمود،
sofia
تبسّم «شایرا» وسیع‌تر از افق اقیانوس و قلبش بزرگ‌تر از قله‌هایی بود که سر بر آسمان می‌‌‌ساییدند.
Mohsen
چشمانش از آبی‌ترین آب‌ها درخشان‌تر بود؛ یعنی همان جایی که خانه‌ی وی در اعماقش قرار داشت. موهای طلایی و موّاج او همچون آبشاری از پشت سر تا کمرش می‌‌رسیدند.
Mohsen
صدایش نظیر آهنگی افسونگر به نرمی باد دریای شمال و به‌سرعت بادهای طوفانی تا مسافت‌های بسیار طولانی در خشکی جریان می‌‌یافت.
Mohsen
دویست سال گذشت. دوستان دریایی «شایرا» می‌‌دانستند که او از دوری «شانان» بسیار غمگین می‌‌باشد، ولیکن امیدوار است که عاقبت «شانان» برگردد تا بار دیگر در کنار یکدیگر زندگی کنند.
hasti

حجم

۸٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۸٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

قیمت:
رایگان