بریدههایی از کتاب تو خود عشقی باش که در جستن آنی
۳٫۵
(۱۵۰)
تقدیم به همهٔ ما که هنوز در این جهان زنده و امیدواریم به اعجازی که دردمان را تسکین دهد و قلبهایمان را التیام ببخشد.
Tasnim:)
همسر و دوست و رابطهٔ بینقص و تمامعیار وجود ندارد و اگر هم باشد، نمیتواند درد و رنج ما را بشوید و از بین ببرد. نجات ما وظیفهٔ دیگران نیست. بنا نیست نیمهٔ گمشدهای از راه برسد و ما را «کامل» کند؛ چون ما هرچه باشیم، کامل و کافی هستیم و میتوانیم منجی خودمان باشیم. همهٔ ما انسانیم. کامل نیستیم؛ ولی بهاقتضای موقعیت و آگاهی و ظرفیت احساسیمان، همهٔ تلاشمان را میکنیم که بهترینها را برای خود و دیگران رقم بزنیم. پرورش تصورات آرمانگرایانه در ذهن و انتظارات غیرواقعبینانه، فقط باعث ناامیدی و دلسردی است. ازسویی باید بپذیریم که جلب رضایت همه امکانپذیر نیست و گاهی باید به دیگران بدون شرم و ترس «نه» بگوییم.
فاطمه سپید
کمتر کسی پیدا میشود که بدون تأیید و تحسین ازسوی دیگران، از حس درونی ارزشمند و دوستداشتنیبودن برخوردار باشد. ما هنوز هم مثل دوران کودکیمان برای حس امنیت و اعتماد، چشم به رفتار دیگری دوختهایم.
arghavan
ازآنجاکه همیشه دیگران را مسئول و مقصر مشکلات روابطم میدانستم و انتظار داشتم آنها بهخاطر من خودشان را تغییر دهند، از نقش خودم در ناخشنودی درونیام ناآگاه بودم و نمیفهمیدم که چقدر از نیازها و خواستههایم غافلم. باوجوداینکه برای شناخت بهتر خودم تلاش میکردم، چشمم را روی تأثیری بسته بودم که خودم بر روابطم داشتم.
بهاره
روبهروشدن با این حقیقت که من خودم ندانسته و ناخواسته مسبب طاقتفرساترین رنج درونم بودم، خیلی دردناک بود؛ بااینحال بارقهٔ امیدی در دلم درخشید؛ چون حالا که خودم منشأ درد بودم، خودم هم میتوانستم این چرخههای تکراری را از بین ببرم.
نیلوفر
بهتدریج دریافتم این منم که در تمام روابطم، بدون تغییر و منفعل، دست روی دست گذاشتهام تا کسی بیاید و برای حال خوبم کاری بکند. دریافتم که هرگز نمیتوانم رفتار دیگران را کنترل و برای آنها بایدونبایدی معین کنم؛ چه برسد به اینکه بخواهم برایشان حدوحدود مشخص کنم که هرچه زودتر، به بهترین شکل ممکن و تماموکمال، به انتظارات من جامهٔ عمل بپوشانند. کمکم متوجه شدم طلبکاری از دیگران و توقع تغییر و گنجاندن نحوهٔ ابراز احساسشان در چهارچوبهای دلخواه خودم، چیزی جز دلزدگی و محرومیت از عشق برای دو طرف به همراه ندارد.
بهاره
ما میتوانیم فارغ از کردار دیگران و رویدادهایی که اطرافمان رخ میدهد، خودمان تجلی همان عشقی باشیم که در جستن آنیم.
نیلوفر
هر زمان از تصمیمهای جدیدم احساس گناه میکردم، به خودم یادآور میشدم بهترین کاری که میتوانم برای دیگری انجام دهم، این است که اول نیازهای خودم را برطرف کنم تا در رابطه با او آدم بهتری باشم.
taraneh1717 As
واقعیت این است که مهمتر از نحوهٔ ابراز عشق، احساس امنیت درونی و گشودن قلبمان برای پذیرش است؛ چون در غیر این صورت، عشق از هر دری وارد شود، ما آن را نخواهیم دید
bookwormnoushin
بهتدریج پذیرفتم که فاصله در روابط، همیشه هم بد نیست و حتی گاهی قدری فاصله برای تعادل و دوام و بهبود رابطه ضروری است.
fariba313
با پذیرش اقتدار و مسئولیت خود، دیگر انتظار نداریم دیگران ذهن ما را بخوانند یا «خودشان» بدانند و بفهمند که چه احساسی داریم تا نیازهایمان را برآورده کنند. میپذیریم که هیچکس مسئول حالِ خوب ما نیست و وظیفه ندارد احساس غم، تنهایی، خشم، درماندگی یا هر احساس دردناک دیگرمان را از بین ببرد. در عوض حرف میزنیم و خواستهمان را مطرح میکنیم و با درنظرگرفتن راحتی و احساس امنیت دو طرف، از دیگری درخواست همدلی و حمایت میکنیم.
fariba313
دلیل اصلی «عاشقشدن» بسیاری از ما چیست؟ علاقهٔ قلبی و میل باطنی؟ نه! بسیاری از ما عاشق کسی میشویم که نیازهای ناخودآگاهی را اقناع میکند که حتی از وجودشان بیخبریم.
arghavan
از خودم میگویم تا بدانید این داستان مشترک زندگی همهٔ ماست. صرفنظر از جنبههای خاص زندگی هرکس، کمتر کسی پیدا میشود که بدون تأیید و تحسین ازسوی دیگران، از حس درونی ارزشمند و دوستداشتنیبودن برخوردار باشد. ما هنوز هم مثل دوران کودکیمان برای حس امنیت و اعتماد، چشم به رفتار دیگری دوختهایم.
فاطمه سپید
یکی از اصلیترین نیازهای ما در تمام روابطمان، چه در کودکی و چه در بزرگسالی، احساس اطمینان و امنیت کافی است تا بدون هراسِ ازدستدادن ارتباط و حمایت دیگران، خود واقعیمان باشیم. احساس اطمینان و امنیت برای ابراز خودِ حقیقی و دیدگاهها و هیجاناتی که در رویارویی با مسائل مختلف تجربه میکنیم، موجب خلق صمیمیت احساسی میشود.
Raha Sadat
برای بیان صادقانهٔ احساسمان به حس «امنیت و اطمینان» نیاز داریم، اطمینان برای بیان هیجانات، افکار، احساسات بدون شرم یا ترس از قضاوت، انتقاد یا طرد و نیز امنیت از اینکه در هر حالتی رابطه پیشبینیپذیر و پایدار خواهد بود. این دو حس را اول باید درون خود پرورش دهیم تا بازتابش را در دنیای بیرون از وجودمان نیز ببینیم.
ترنم.
انتظار حمایت از دیگری برایم بدین معناست که خودم نمیتوانم از پس نیازهایم بربیایم و محتاج دیگرانم. با این کار احساس ضعف و ناامنی میکنم و باور بیارزشی دیرینهام دوباره افسار تمام افکار و احساساتم را به دست میگیرد. ازسویی وقتی کسانی که دوستشان دارم از من بیپرده درخواست کمک و همدلی میکنند یا میخواهند برای رفاه و آسایششان کاری بکنم، آزرده میشوم؛ شاید از اینهمه بیتعارفیشان و شاید چون درخواستشان آنها را ضعیف جلوه میدهد. مثلاً وقتی یکی از عزیزانم از من میخواهد کمی پاهایش را ماساژ دهم، ناخودآگاه معذب و منزجر خودم را پس میکشم یا وقتی میخواهد چند ساعتی در اتاق تنها باشد، با چشمغرهای خشم و دلخوریام را نشان میدهم.
fariba313
سالها پژوهش، گواه این حقیقت است که هرگاه جمعی از مردم به نیت گسترش صلح، آرامش، سلامتی، عدالت، رفاه و آسایش بر نیت یکسانی تمرکز میکنند، به خواست قلبیشان دست مییابند.
fariba313
آیا من مواد غذاییِ لازم را به بدنم میرسانم؟
___ به بدنم گوش میدهم و هنگام گرسنگی غذا میخورم و بهمحض احساس سیری، از خوردن دست میکشم.
___ غذاهایی را انتخاب میکنم که انرژیبخش هستند و به من حس سیری میدهند (درصورتیکه در دسترسم باشند).
___ غذاهایی را که موجب رخوت و بیقراری میشوند یا بههرشکلی باعث ناخوشیام میشوند، میشناسم و از مصرفشان اجتناب میکنم (مگر ازسر ناچاری و درصورت نبود گزینههای بهتر).
___ ذهنم معمولاً تیز و هوشیار است.
baran nor
تلاش برای ایجاد تغییرات بیرونی، برخلاف تصور معمول، اغلب موجب افزایش تنش میان طرفین، تحریکپذیری، نارضایتی و تداوم اختلافات میشود و حتی به فاصلهگرفتن دو طرف و قطع رابطه دامن میزند. این روش جز خصومت، تلخکامی و بیزاریِ بیپایان ثمری نخواهد داشت.
ف.ن
منی که هرگز از درون احساس امنیت را درک نکرده بودم، چطور انتظار داشتم در حضور دیگری آنقدر ایمن باشم که با دل و خاطری امن، لذت و آرامش ارتباطی را تجربه کنم که ارمغان عشق حقیقی بود؟ وقتی پیوسته در این فکر بودم که مطابق معیارهای دیگران و ملاکهای جامعه رفتار کنم و برای نیل به این هدف، خواستهها و نیازهای حقیقیام را سرکوب میکردم و نادیده میگرفتم، چطور انتظار داشتم اطرافیانم منِ حقیقی را ببینند و درک کنند و با آن ارتباط بگیرند؟
ترنم.
نشانهای که میگوید برای ارتباط عمیقتر با دیگران، باید چند ساعتی در خلوت خودم را آرام کنم و با درونم ارتباط بگیرم.
fariba313
ترجیحدادن دیگران به خودم، ازخودگذشتگی و نیکخواهی نبود.
حنای
تجلی حس قدردانی چون لنگری ما را در لحظهٔ حال نگه میدارد. شکرگزاری ذهن ما را از پرسهزنی و مرور گذشته یا نگرانی برای آینده، بر اینجا و اکنون متمرکز میکند.
taraneh1717 As
ترجیحدادن دیگران به خودم، ازخودگذشتگی و نیکخواهی نبود. من در واقع خودم را رها و طرد کرده بودم. نارضایتی شدیدم سبب شده بود اغلب آشفته و ناراحت باشم و سر هر موضوعی بحث و دعوا راه بیندازم و آتش خشم و رنجش میان خود و همسرم را شعلهورتر کنم.
Noura
چه در تعامل مستقیم با دیگران و چه در روابط غیرمستقیم، وقتی خودمان در وضعیت امنیت ناشی از هماهنگی قلبی باشیم، میتوانیم با هماهنگی و اثربخشی بر دیگران، هماهنگی قلبی و در نتیجه حس امنیت را به بسیاری از مردم منتقل کنیم؛ حتی کسانی که جزو خانواده و دوستان و اقوام نزدیکمان نیستند.
fariba313
پساز اینکه متوجه شدم چقدر در برابر استرس جسمی و ناراحتی هیجانی کمتحملم، عمداً و به نیت افزایش تابآوریام، خودم را در وضعیتی قرار میدادم که برایم کمی ناخوشایند بود، مثل سرمادرمانی. اوایل چند لحظه زیر دوش آب سرد میرفتم یا دستهایم را چند دقیقه در آب یخ فرومیبردم. وقتی بدنم با انقباض ماهیچههایم تلاش میکرد مرا وادار به تسلیم کند و خود را از این وضعیت برهاند، با تمرکز بر نقاطی که درد و ناراحتی را در آن حس میکردم، آرام و عمیق نفس میکشیدم تا به بدنم یاد بدهم در موقعیت پراسترس هم احساس امنیتش را حفظ کند.
taraneh1717 As
اولین قدم برای بازسازی حس ارزشمندی درونی و پرورش خویشتندوستی، تعیین مرز و حریم شخصی است که زمان و خلوت و سایر پیشزمینههای لازم برای کشف و آگاهی از افکار، هیجانات و علایقمان را به ارمغان میآورد
taraneh1717 As
ما برای بیان صادقانهٔ احساسمان به حس «امنیت و اطمینان» نیاز داریم، اطمینان برای بیان هیجانات، افکار، احساسات بدون شرم یا ترس از قضاوت، انتقاد یا طرد
arghavan
بهتدریج کمتر از احساس و خواستههایم حرف میزدم تا مبادا دردی روی دردهای خانوادهام بگذارم و وضعیت پرتنش آنها را بدتر کنم. سرانجام عادت کردم برای فرار از رنج سرخوردگی احساسی، به نیازهایم توجهی نکنم یا دستکم تلاش میکردم ناراحتی و درماندگیام را نشان ندهم؛ چون میدانستم کسی نیست که حمایتم کند.
mehrnaz
بسیاری از ما از حس امنیت بیبهرهایم؛ چراکه جسممان از این احساس تهی است. وقتی پیوسته در تلاش برای برآوردهشدن نیازهایمان به بنبست میخوریم، دستگاه عصبیمان همیشه در حالت آمادگی برای رویارویی با استرس است و فقط برای تأمین نیازهای اولیهٔ جسم و زندهنگهداشتن ما تلاش میکند؛ در نتیجه همیشه در حالت مقابله با استرسی مزمن و حفظ بقا درجا میزنیم و چون مغز قادر به برقراری حس امنیت در وجودمان نیست، در حضور دیگران احساس امنیت نمیکنیم.
Noura
حجم
۵۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۵۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۲۰,۷۰۰۷۰%
تومان