بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تصویر بزرگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تصویر بزرگ

بریده‌هایی از کتاب تصویر بزرگ

نویسنده:شون کارول
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۴ رأی
۳٫۰
(۴)
برای هر اتفاق می‌توان بیش از یک داستان روایت کرد.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
زندگی، آخرین تمرین قبل از اجرای تئاتر نیست که برایش برنامه‌ریزی کرده باشیم، با همان لباس‌های اجرا روی صحنه برویم، و همه چیز را امتحان کنیم تا زمان اجرای اصلی فرا برسد. زندگی، تنها اجرای ماست، تنها چیزی است که از خود به جا می‌گذاریم.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
هنگامی که به دو ایده متضاد باور داشته باشید، روان‌شناسان حاصل ناخوشایند این باور را ناهماهنگی شناختی می‌نامند. این مسئله نشان می‌دهد که سیاره باور شما مشکلی ساختاری دارد. متأسفانه انسان‌ها حتی در شرایط بسیار بحرانی هم اصرار دارند تا آرایش اساسی سیاره باورهای خود را حفظ کنند.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
نظریات و داستان‌های مختلف، واژگان بسیار متفاوتی را به کار می‌گیرند؛ با این‌که همه داستان‌ها یک واقعیت اساسی را روایت می‌کنند، باز هم هستی‌شناسی‌های متفاوتی به شمار می‌روند. در یکی صحبت از چگالی، فشار و گران‌روی سیال است؛ و در دیگری بحث بر سر مکان و سرعت هر یک از مولکول‌هاست. هر داستان، مجموعه پیچیده‌ای از مواد تشکیل‌دهنده را با خود به همراه دارد - اجسام، ویژگی‌ها، جریان‌ها، روابط- و این مواد تشکیل‌دهنده ممکن است از یک داستان به داستان دیگر بسیار متفاوت باشند، حتی اگر تمام داستان‌ها «حقیقت» داشته باشند.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
درست مثل قلمرو مواد، در قلمرو تفکرات هم گذار از فاز وجود دارد. فیلسوف این علم، توماس کوهن، تفکر «تحول انگاره» را بر سر زبان‌ها انداخت تا توضیح دهد که نظریات تازه چطور دانشمندان را ترغیب می‌کنند تا دنیا را به روش‌های کاملاً متفاوت تصور کنند. حتی اگر فردی نظرش را در مورد موضوعی عوض کند، می‌توان آن را به عنوان گذار از فاز در نظر گرفت: اکنون دیگر بهترین راه برای صحبت در مورد آن فرد تغییر کرده است. آدم‌ها نیز همچون آب می‌توانند در تفکرات خود مسطح باشند، در ظاهر به همان عقاید پیشین پای‌بند هستند ولی در باطن جهت فکری آن‌ها کم‌کم در حال تغییر است.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
وقتی می‌گوییم «x را باور دارم» به این معنی نیست که «می‌توانم درست بودن x را ثابت کنم» در عوض «حس می‌کنم که برای من سودی ندارد که بخواهم وقت و انرژی خودم را در جهت شک کردن به x صرف کنم.»
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
علم تنها یک هدف دارد: این که دریابد دنیا واقعاً چیست. نه این‌که چه می‌توانست باشد یا چه باید باشد. تنها همین مهم است که چیست این دنیا.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
رمبش، ناگهانی است و تکامل غیرقطعی - دانستن حالت گذشته، به پیش‌بینی حالت آینده کمکی نمی‌کند. تنها چیزی که در دست دارید، احتمالات است.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
فیزیک مدرن بر این باور است که تمام ذرات و نیروهایی که اتم را تشکیل می‌دهند، از میدان‌ها نشأت گرفته‌اند. چنین دیدگاهی، نظریه میدان کوانتومی نام دارد
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
باید زندگی را جریان دانست نه جوهر. شعله شمعی که در حال سوختن است، انرژی دارد. زمانی که شمع را خاموش می‌کنیم، آن انرژی جایی «نمی‌رود». انرژی هنوز هم در اتم‌ها و مولکول‌های شمع جاری است. در عوض اتفاقی که می‌افتد این است که جریان سوختن متوقف می‌شود. زندگی هم همین‌طور است: «چیزی» نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از اتفاقات در حال وقوع است. با پایان یافتن این جریان، زندگی به پایان می‌رسد.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
جهان هستی مجموعه‌ای است از میدان‌های کوانتومی و پیرو معادلاتی که حتی میان گذشته و آینده هم تفاوتی قائل نمی‌شوند و کم پیش می‌آید که اهداف بلند مدتی برای آن‌ها وجود داشته باشد. در این دنیا چطور موجودی به سازمان‌یافتگی انسان به وجود آمده است؟
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
«زندگی» هم به عنوان مفهومی گسترده‌تر، محدود است. به نظر می‌رسد که جهان هستی به حالتی از تعادل حرارتی می‌رسد. آن موقع دیگر هیچ موجودی زنده نخواهد ماند؛ حیات به آنتروپی رو به افزایش وابسته است و در حالت تعادل، دیگر آنتروپی وجود ندارد که بخواهد بالا رود. آیا دایره‌هایی که بر اثر هم زدن خامه به وجود می‌آیند، در قهوه حل می‌شوند؟ ما همین دایره‌ها هستیم. الگوهایی ناپایدار از پیچیدگی که سوار بر موج آنتروپی از آغازی ساده به سوی پایانی ساده در حرکتیم. پس باید از مسیر لذت ببریم.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
آگاهی، یکی از اندام‌های مغز نیست و حتی یکی از فعالیت‌های آن نیز به شمار نمی‌رود؛ آگاهی، تعامل پیچیده‌ای از فرآیندهای گوناگون است که در چند سطح عمل می‌کند. شامل بیداری، دریافت ورودی‌های حسی و پاسخ به آن، تخیل، تجربیات درونی و اختیار می‌شود
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
یکی از نشانه‌های بارز آگاهی، تجربه ذهنی درونی است. آگاهی در لغت ممکن است به چیزی مانند «آگاه بودن به خود، افکار و محیط خود» معنا شود. واژه کلیدی در این تعریف، آگاه بودن است: شما وجود دارید و صندلی که روی آن نشسته‌اید هم وجود دارد، شما می‌دانید که وجود دارید ولی فرض بر این است که آن صندلی از وجود خود اطلاعی ندارد. همین ویژگی بازتابنده -این‌که ذهن در مورد خودش فکر می‌کند- آگاهی را تا این اندازه خاص کرده است.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
اگر با یک دست، بینی خود و با دست دیگر انگشت پای‌تان را لمس کنید، با وجود این‌که حرکت تکانه‌های عصبی از پا به مغز بیشتر از بینی به مغز طول می‌کشد، ولی هر دو حس را هم‌زمان تجربه می‌کنید. مغز منتظر می‌ماند تا تمام ورودی‌های مرتبط سرجمع شوند و تنها آن زمان است که آن‌ها را به عنوان ادراک آگاهانه به شما عرضه می‌کند. معمولاً چیزی که به عنوان «الان» تجربه می‌کنید، به چیزی که در واقع ده یا صد میلی‌ثانیه قبل اتفاق افتاده مربوط می‌شود.
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
عصب‌شناسان همچنین موفق شدند تا با تضعیف یک سری سیناپس‌ها، بعضی خاطرات را از ذهن موش‌ها پاک کنند، آن‌ها همچنین سلول‌های عصبی را به صورت مستقیم با الکترود تحریک کردند و خاطرات اشتباهی را به صورت مصنوعی در ذهن موش‌ها کاشتند (این مسئله بسته به دید افراد، هم می‌تواند تأثیرگذار باشد و هم نگران‌کننده). خاطرات، چیزهای فیزیکی هستند که در مغز شما قرار گرفته‌اند
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸
از منظری وسیع‌تر، این داستان، موضوع تعهدات اخلاقی ضد و نقیض را پررنگ می‌کند: چه کار کنیم وقتی مسئله‌ای که به لحاظ فطری کاملاً اشتباه است (کشتن پسر خود) مقابل قانونی اساسی که خود را وقف آن کرده‌ایم قرار می‌گیرد (اطاعت از فرمان خدا)؟ در شرایطی که درست و غلط مشخص نباشد، کدام اصول اساسی این دو را از هم تمیز می‌دهند؟
کاربر ۸۵۷۴۴۰۸

حجم

۲٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۰۴ صفحه

حجم

۲٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۰۴ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان