بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیک سرشت | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیک سرشت

بریده‌هایی از کتاب نیک سرشت

نویسنده:بکی کندی
امتیاز:
۳.۰از ۵۵ رأی
۳٫۰
(۵۵)
درک‌کردن «دو حقیقت وجود دارد» و متقاعدکردن «یک حقیقت وجود دارد» دو مسیر کاملاً متفاوتِ نزدیک‌شدن به فرد دیگرند؛ درنتیجه اولین قدم مؤثر در هر تعامل این است که بفهمید در کدام شیوه قرار دارید. وقتی در شیوهٔ «یک حقیقت وجود دارد» قرار دارید، در برابر تجربهٔ فرد دیگر قضاوتگر و منفعل هستید؛ زیرا همچون حمله‌ای به حقیقت خودتان به‌نظر می‌رسد. به این علت، شما درپی اثبات دیدگاه خود خواهید بود که در عوض موجب جبهه‌گیری فرد دیگر می‌شود؛ زیرا آن‌ها نیاز دارند که از حقیقت تجربهٔ خودشان دفاع کنند. در شیوهٔ «یک حقیقت وجود دارد»، بحث و گفت‌وگو به‌سرعت شدت می‌گیرد، افراد فکر می‌کنند درمورد محتوای یک مکالمه بحث می‌کنند؛ درحالی‌که درواقع تلاش می‌کنند از این‌که فردی ارزشمند و حقیقی با تجربه‌ای حقیقی و درست‌اند دفاع کنند.
amir mojiry
کلید مدیریت بحران‌ها به خاطر سپردن سه چیز است: ما مسئول احساسات فرزندانمان نیستیم؛ بچه‌هایمان مجبور نیستند وقتی تصمیمی می‌گیریم، بگویند «البته، مشکلی نیست!» و انتقال این‌که ما با احساسات بچه‌هایمان مشکلی نداریم به آن‌ها یاد خواهد داد که با داشتن احساسات شدید مشکلی نداشته باشند، احساساتی که برای پرورش تعدیل عاطفی حیاتی است.
زهرا
«من اینجام، چون می‌خوام تغییر کنم. من می‌خوام نقطهٔ چرخش الگوهای بین‌نسلی خانوادگیم باشم. می‌خوام چیز متفاوتی رو شروع کنم: می‌خوام فرزندانم احساس درونی خوبی داشته باشن، احساس کنن ارزشمند و دوست‌داشتنی و شایسته‌ان، حتی وقتی در کشمکش‌ان. و این... با دوباره دستیابی به خوبی خودم شروع می‌شه. خوبی من همیشه همون‌جا بوده.»
s khalili
‫بسیارخب، بیایید مکث کنیم. دست خود را روی قلبتان بگذارید و این پیام مهم را به خودتان برسانید: «من اینجام، چون می‌خوام تغییر کنم. من می‌خوام نقطهٔ چرخش الگوهای بین‌نسلی خانوادگیم باشم. می‌خوام چیز متفاوتی رو شروع کنم: می‌خوام فرزندانم احساس درونی خوبی داشته باشن، احساس کنن ارزشمند و دوست‌داشتنی و شایسته‌ان، حتی وقتی در کشمکش‌ان. و این... با دوباره دستیابی به خوبی خودم شروع می‌شه. خوبی من همیشه همون‌جا بوده.
نارون
‫یافتن نیک‌سرشتی اغلب می‌تواند از پرسیدن سؤالی ساده از خودمان آغاز شود: «سخاوتمندانه‌ترین تفسیر من از اتفاقی که به‌تازگی افتاده چیست؟»
نارون
مغز طبقهٔ پایین مسئول اساسی‌ترین عملکردهای ماست، مثل نفس‌کشیدن، و همچنین محرک‌های عصبی و عواطف. مغز طبقهٔ بالا مسئول فرایندهای پیچیده‌تری است، مثل برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، خودآگاهی، و همدلی. جالب اینجاست که مغز طبقهٔ پایین، که مشخصهٔ آن احساسات و عواطف شدید است، در فرزندان زیر دوازده سال کامل و فعال است، اما مغز طبقهٔ بالا بیشتر در دههٔ بیست فرد ساخته می‌شود. حرف از تأخیر شد؛ تعجبی ندارد که فرزندان اغلب با برنامه‌ریزی آینده، خوداندیشی، و همدلی در کشمکش‌اند. همهٔ این‌ها بخشی از مغز طبقهٔ بالاست.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
فرزندی که والد را تکیه‌گاه امن خود می‌بیند در جهان به‌گونه‌ای احساس امنیت می‌کند، احساس این‌که «اگه کارها اشتباه پیش بره، کسی در کنارمه و بهم تسلی می‌ده.» به همین دلیل او حس می‌کند می‌تواند کشف کند،‌ چیزهای جدید را تجربه کند، خطر کند، از شکست رنج ببرد و آسیب‌پذیر باشد.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
هرچه فرزندان احساس وابستگی بیشتری به والدین داشته باشند، مستقل‌تر می‌شوند. اطمینان از این‌که کسی درک و حمایتمان می‌کند نه این‌که قضاوتمان کند و وقتی کارها اشتباه پیش می‌روند تسلی‌مان می‌دهند. این چیزی است که باعث می‌شود بچه‌ها هنگام بزرگ‌سالی جسور، با اعتمادبه‌نفس، و شجاع شوند.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
به‌طور کلی روابط با والدین ـ که شامل واکنش‌پذیری، صمیمیت، پیش‌بینی‌پذیری، و جبران به هنگام بدبودن اوضاع می‌شود ـ تکیه‌گاه امنی را برای فرزندش می‌سازد.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
بداند ما اعمالمان را جدی می‌گیریم. ما نه‌فقط مسئولیت کاری را که انجام دادیم برعهده می‌گیریم، بلکه خودمان را مسئول ایجاد تغییر می‌دانیم و وقتی آن‌قدر شجاعیم که حین لحظات سختمان کنجکاوی‌مان را نسبت به تجربهٔ دیگری بیان می‌کنیم، نزدیکی را شکل می‌دهیم؛ چون با تصدیق این‌که عذرخواهی ما رنج آن‌ها را بی‌اثر نمی‌کند، این پیام را می‌رسانیم که به احساسات و واقعیت آن‌ها بیشتر از غرور و راحتی خود اهمیت می‌دهیم. ما همچنین چیزهای بیشتری را درمورد فرد مقابل یاد می‌گیریم. به‌این‌ترتیب روابطمان را عمیق می‌کنیم؛ چون مایل به شنیدن حقیقت آن‌ها هستیم.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
به یاد داشته باشید که مشکل ما احساساتمان نیستند، تعدیل احساساتمان هستند. و توانایی بچه‌ها در تعدیل احساسات، به میل ما به تصدیق، اعتباربخشی و مجازدانستن آن احساسات بستگی دارد (و بناکردن حد و مرزها وقتی که احساسات به رفتارهای خطرناک نشت می‌کنند). هرچه بیشتر با فرزندمان ازطریق احساساتش ارتباط برقرار کنیم (در این مورد می‌تواند حسادت یا خشم به خواهر یا برادرش باشد) احتمال این‌که در قالب رفتار بروز کنند کمتر است، مانند توهین‌کردن، کتک‌زدن، مسخره‌کردن، و کنارگذاشتن.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
به یاد داشته باشید که احساسات ما نیرو هستند. احساساتی که سرکوبشان می‌کنیم به احتمال زیاد از بدن‌هایمان در قالب رفتار بروز می‌کنند. هرچه بیشتر به بچه‌هایتان اجازهٔ حسادت‌کردن بدهید، بیشتر قادرید مسائل پیرامون لحظاتی را که حسادت بروز می‌کند حل کنید.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
واکنش نشان دادن به رفتار ظاهری فرزندتان، گویی عباراتشان حقیقت محض آن‌هاست، دم به تله دادن است. دیدن رفتار ظاهری فرزندتان به‌منزلهٔ نشانه‌ای از چیزی عمیق‌تر و آسیب‌پذیرتر، دیدن احساسات پشت پردهٔ عبارات، نه خود عبارات، دم به تله ندادن است. این تفاوت تعیین‌کننده است.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
درک این موضوع که همهٔ ما نیک‌سرشت‌ایم چیزی است که به شما اجازه می‌دهد میان یک شخص (فرزندتان) و یک رفتار (بی‌ادبی، گفتن «ازت متنفرم») تفاوت قائل شوید. تمایز قائل شدن میان چه کسی بودن فرد و کاری که انجام می‌دهد کلید اقداماتی است که درحالی‌که رابطه‌تان را حفظ می‌کنند، به تغییری مؤثر نیز منجر می‌شوند.
n.k
می‌کنیم که اجازه می‌دادیم استیصال و خشم تصمیم‌هایمان را تعیین کنند.
Arman Fartosee
شما نیک‌سرشت هستید. فرزندتان نیک‌سرشت است.
نارون
هرچه بیشتر با فرزندمان ازطریق احساساتش ارتباط برقرار کنیم (در این مورد می‌تواند حسادت یا خشم به خواهر یا برادرش باشد) احتمال این‌که در قالب رفتار بروز کنند کمتر است، مانند توهین‌کردن، کتک‌زدن، مسخره‌کردن، و کنارگذاشتن.
ماری
والدگری به شیوهٔ «دو حقیقت وجود دارد» به هدایت ما برای تبدیل‌شدن به بزرگ‌سالانی مقتدرتر کمک می‌کند. من همیشه به دنبال حفظ دو واقعیت به‌طور هم‌زمان هستم: من می‌توانم به‌نحوی که حس خوبی به من و فرزندانم می‌دهد والدگری کنم، که شامل حدومرزهای جدی و ارتباط گرم می‌شود که به فرزندانم چیزی را می‌دهد که امروز نیاز دارند و آن‌ها را برای سازگاری در آینده آماده می‌کند.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
وقتی با هدف درک‌کردن به کسی نزدیک می‌شویم، می‌پذیریم که یک تفسیر درست از حقایق وجود ندارد، بلکه چندین تجربه و دیدگاه وجود دارند. درک‌کردن یک هدف دارد: برقراری ارتباط. و ازآنجاکه ارتباط با بچه‌هایمان به آن‌ها یاد می‌دهد چگونه احساساتشان را تعدیل کنند و احساس نیک‌سرشتی داشته باشند، درک‌کردن بارها و بارها به‌منزلهٔ هدف ارتباط‌گرفتن مطرح می‌شود.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
درک‌کردن، نه متقاعدکردن، حس امنیت را در رابطه به‌وجود می‌آورد. منظورم از درک‌کردن و نه متقاعدکردن چیست؟ وقتی به‌دنبال درک‌کردن هستیم، تلاش می‌کنیم بیشتر دربارهٔ دیدگاه، احساسات، و تجربهٔ فرد دیگر بفهمیم و یاد بگیریم. اساساً به آن فرد می‌گوییم: «من دارم یه چیز رو تجربه می‌کنم و تو داری چیز دیگه‌ای رو تجربه می‌کنی. من می‌خوام بدونم چه اتفاقی داره برای تو می‌افته.» این بدان‌معنا نیست که شما موافق یا مطیع او هستید
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
در سیستم خانوادگی، بعضی از نقش‌ها بر باقی اولویت دارند. امنیت بر خوشحالی و خشنودی بچه‌هایمان از ما ارجحیت دارد. نخست و پیش از هرچیز، وظیفهٔ ما محافظت از فرزندانمان است، فیزیکی و روانی. هیچ‌چیز برای فرزند ترسناک‌تر از این نیست که متوجه شود والدش از پس این وظیفه برنمی‌آید (مخصوصاً اگر این شکست ریشه در ترس والد از واکنش بچه‌اش داشته باشد.) فرزند پیام ناخودآگاه را دریافت می‌کند:
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
وقتی اعضا درمورد نقش‌های خود سردرگم می‌شوند یا وقتی شروع می‌کنند به دخالت در عملکرد دیگران، سیستم‌ها از هم می‌پاشند. سیستم‌های خانوادگی (بله، بخش‌های خانواده هم سیستم هستند) مستثنی نیستند، و هر عضو خانواده وظیفه‌ای دارد. والدین وظیفه دارند ازطریق حد و مرزها، اعتباربخشی، و همدلی امنیت ایجاد کنند. فرزندان وظیفه دارند ازطریق تجربه‌کردن و بیان عواطفشان کشف کنند و یاد بگیرند. وقتی صحبت از وظایف می‌شود، همگی باید در خطوط خود بمانیم. بچه‌های ما نباید حد و مرزهایمان را به ما دیکته کنند و ما نباید احساساتشان را به آن‌ها دیکته کنیم.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
فرزندانمان نیاز دارند که ما حد و مرزهای سخت وضع کنیم (حتماً نباید ترسناک باشند)؛ زیرا باید بدانند که وقتی خودشان از لحاظ رشدی قادر به محافظت از خود نیستند، ما می‌توانیم چنین کاری را انجام دهیم. چرا آن‌ها نمی‌توانند؟ خب به زبان ساده، کودکان بیشتر قادر به تجربهٔ احساسات شدیدند تا تعدیل این احساسات، و شکاف بین تجربهٔ احساسات شدید و تعدیل این احساسات به شکل رفتار خارج از کنترل نمایان می‌شود (ضربه‌زدن، لگدزدن و جیغ‌کشیدن را در نظر بگیرید).
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
آموزش‌دادن و درمان والدین است که به مهم‌ترین تغییرات در فرزند منجر می‌شود، نه درمان خود فرزند. این تحقیق قدرتمندی است؛ زیرا حاکی از آن است که رفتار فرزند، که تجلی الگوی تعدیل عواطفش است، براساس بلوغ عاطفی والد رشد می‌کند.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
تاب‌آوری از جهت‌های بسیاری توانایی ما در تجربهٔ گسترهٔ وسیعی از عواطف و درعین‌حال احساس خودمان‌بودن است. تاب‌آوری به ما کمک می‌کند از استرس، شکست،‌ اشتباه‌ها و ناملایمات زندگی‌مان جان سالم به‌در ببریم. تاب‌آوری ظهور خوشحالی را فراهم می‌کند.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
تاب‌آوری به این معنا نیست که در برابر استرس یا کشمکش مصون بمانیم؛ این‌ها طبیعتاً حقایق انکارناپذیر زندگی هستند. تاب‌آوری ما نحوهٔ ارتباط برقرار کردن ما با این لحظات سخت و همچنین نحوهٔ تجربهٔ آن‌ها را مشخص می‌کند.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
رابرت بروکس و سم گلدشتاین، روان‌شناس و نویسندهٔ راهنمای تاب‌آوری در کودکان، دریافتند که فرزندان برای پرورش تاب‌آوری بیشتر از همه به این ویژگی‌ها در والدینشان نیاز دارند: همدلی، گوش‌دادن، پذیرفتن آن‌ها همان‌گونه که هستند، فراهم‌آوردن حضوری امن و پایدار، به رسمیت شناختن قدرت آن‌ها، اجازهٔ اشتباه دادن، کمک به آن‌ها در پرورش مسئولیت‌پذیری، و ساختن مهارت‌های حل مسئله.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
هرچه بیشتر روی خوشحالی و «حال بهتر» فرزندانمان تأکید کنیم، بیشتر آن‌ها را برای بزرگ‌سالیِ پراضطراب آماده می‌کنیم. هدف قرار دادن خوشحالی ما را وادار می‌کند به‌جای این‌که بچه‌هایمان را برای حل مشکلات خودشان آماده کنیم، آن‌ها را برایشان حل کنیم.
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
کوهن، نویسندهٔ کتاب آموزشی مهم خود فراتر از تعلیم و تربیت: از انطباق تا اجتماع، می‌نویسد: «هر بار که والدین یا متخصصان مسئله را با دیدگاه نیاز به تغییر رفتار فرزند چهارچوب‌بندی می‌کنند، ندانسته زیر بار نظریهٔ بزرگ‌تری می‌روند، نظریه‌ای که آنچه را خیلی از ماها به اهمیتشان باور داریم انکار می‌کند: افکار و احساسات، نیازها و چشم‌اندازها، انگیزه‌ها و ارزش‌های فرزند، به‌اختصار چیزهایی که منجر به رفتار خاصی می‌شوند. رفتار فقط ظاهر مسئله است؛ چیزی که مهم است فردی است که آن رفتار را انجام می‌دهد... و دلیل انجام آن.»
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷
بعد از هر لحظهٔ سخت از خود بپرسید: ـ سخاوتمندترین تفسیر من از رفتار فرزندم چیست؟ ـ در آن لحظه درون فرزندم چه می‌گذشت؟ ـ فرزندم پیش از بروز آن رفتار چه احساسی داشت؟ ـ فرزندم در تعدیل چه انگیزه‌ای مشکل داشت؟ ـ موقعیت مشابه زندگی من چیست؟ و اگر شرایط مشابهی داشتم، در آن لحظه با چه چیزی کشمکش داشتم؟ ـ فرزندم احساس می‌کند چه چیزی را درموردش درک نمی‌کنم؟ ـ اگر به یاد داشته باشم فرزندم بچهٔ خوبی است که اوقات سختی را می‌گذراند... با چه چیزی اوقات سختی را می‌گذراند؟ ـ چه مسائل عمیق‌تری در پسِ این رفتار ظاهر می‌شوند؟
کاربر ۸۶۸۳۹۷۷

حجم

۲۸۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۸۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان