بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ایرانی تر | طاقچه
تصویر جلد کتاب ایرانی تر

بریده‌هایی از کتاب ایرانی تر

نویسنده:نهال تجدد
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۱از ۶۳ رأی
۳٫۱
(۶۳)
«فکر نکن. اگر فکر کردی، حرف نزن. اگر حرف زدی، ننویس. اگر نوشتی، چاپ نکن. اگر چاپ کردی، امضا نکن. اگر امضا کردی، غافل‌گیر نشو.»
Saba
«طاعت و عملِ رسول استغراق بود در خود، که عمل عملِ دل است و خدمت خدمتِ دل است و بندگی بندگیِ دل است. اما چون دانست که هر کس را به آن عملِ حقیقی راه نباشد، ایشان را این پنج نماز و سی روز روزه و مناسکِ حج فرمود تا محروم نباشند… و باشد که به آن استغراق نیز بویی برند.»
Saba
ماندالاها نمادِ ناپایداریِ چیزهایند، یادآورِ زودگذریِ همه‌چیز. ناماندگاری، مفهومی مهم در سنت بودایی، باید ما را به زودگذری برساند و درک این‌که سرچشمهٔ رنج در دل‌بستگی به اشیا و اشخاص است. بودیسم، با تخریب ماندالا، می‌گوید که فقط تجربه مهم است و نه نتیجه.
Saba
هنرمند واقعی کسی است که از سنتی بسیار کهن می‌آید، سنتی که شاید می‌پندارد همه‌چیز را گفته و نشان داده است، ولی او بدون زحمت خود را با تکنیک‌های زمانش وفق می‌دهد و ناگاه یک نگاه، یک صدا، یک حس جدید می‌آفریند.
شراره
وقتی یک فیلسوف می‌میرد، بدن از بین می‌رود و اندیشه باقی می‌ماند.
علیرضا کریمی
«محور شرارت منم، ابلیس منم، دیو و دد منم، شومیِ شیطان منم، تیزدندان، شاخ‌به‌سر، پنجول‌به‌دست… اما در کنار شما، هم‌زبان شما، کمابیش هم‌سن‌وسال و هم‌شکل شما، هم‌درد شما، هم‌آرزوی شما.»
مل.
میلوش بارها از نویسنده‌ای چِک نقل‌قول می‌کرد: «فکر نکن. اگر فکر کردی، حرف نزن. اگر حرف زدی، ننویس. اگر نوشتی، چاپ نکن. اگر چاپ کردی، امضا نکن. اگر امضا کردی، غافل‌گیر نشو.»
شراره
هنرمند واقعی کسی است که از سنتی بسیار کهن می‌آید، سنتی که شاید می‌پندارد همه‌چیز را گفته و نشان داده است، ولی او بدون زحمت خود را با تکنیک‌های زمانش وفق می‌دهد و ناگاه یک نگاه، یک صدا، یک حس جدید می‌آفریند.
شراره
«مردمی» بودن یعنی باید از مردم آمد؛ این اشرافیت پنهان و نیرومند. مردمی بودن با تولد زاییده می‌شود. هیچ‌کس در مردمی بودن دخالتی ندارد. مردمی بودن مادرزادی است، عمیق است، در هیچ مدرسه‌ای آموزش داده نمی‌شود. باید مردمی بود و، با گذشت زمان، مردمی باقی ماند.
شراره
وقتی با نهال صحبت می‌کنم، هر فرصتی خوشایند است تا ــ با خنده ــ یادآور شود وقتی اهالی گل (فرانسهٔ سابق) کلبه‌نشینانی بیش نبوده‌اند ایران امپراتوریِ درخشانِ توانمندِ سازمان‌یافته‌ای بوده است، و مرکز جهان همیشه رُم و نیویورک نبوده.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
آماده بودم از قتل بختیار و اورانیوم بگویم، اما او از عطار پرسید و سیمرغ. همین مرا بس. اگر ژان‌کلود صد سال هم از من بزرگ‌تر بود، فرقی نمی‌کرد
کاربر ۹۱۳۸۱۶۲
می‌دان که زمانه نقش سوداست بیرون ز زمانه صورت ماست زیرا قفسی‌ست این زمانه بیرون همه کوه قاف و عنقاست این‌جا سِر نکته‌ای‌ست مشکل این‌جا نبوَد ولیکن این‌جاست
مل.
می‌دانم پس از چند ساعت، فارسی نمی‌شنوم و هیچ کوهی چشم‌انداز را نمی‌بندد
کرم کتاب
دوازده قرن از آن تاریخ گذشته بود و من مغرورانه توانستم نسخهٔ اصلیِ موجود در کتابخانهٔ ملی فرانسه را در دست گیرم. دوازده قرن مرا از آن اسقف مانوی جدا می‌کرد، اما می‌دانستم برادر من است. او نیز از اصل خود جدا بود، به زبان دیگری می‌نوشت و می‌بایست، برای در غربت زیستن، پیوسته از خود بگوید. دستم و دلم می‌لرزید، اما به او نیز قول مأیوس نکردن دادم.
کرم کتاب
از مرگ پدر ــ و از هیچ مرگی دیگر ــ نمی‌گویم. آن تپش استوار به مرگ ره نمی‌دهد. این‌جا صحبت از زندگی است.
A lover book
باید از «نشاط نو» گفت، باید «رگ جان را از نشاط» انباشت.
کاربر ۱۲۶۱۴۴۶
ملتی که برای فرهنگ زیر باران می‌ایستد زنده است.
علیرضا کریمی
ایران شد محور شرارت و ما نشسته در این دایره.
مل.
(همهٔ بهمن‌های ادبیات عظیم‌اند
کرم کتاب
ولی هنوز جملات آن یادم است. انگار مدت‌ها منتظر شنیدن آن بودم. می‌گفت برای کار دربارهٔ اسطوره باید از دو چیز پرهیز کرد: احترام زیاد و بی‌احترامی زیاد.
کرم کتاب
به ژان‌کلود کری‌یر که عشق را برای من صرف و معنا کرد.
علیرضا طاهری نیا
می‌کند: «در آیین خود بمانید. تغییر مذهب گمراهی می‌آورد. اما اگر در بودیسم چیزی دیدید که خود ندارید، از آن استفاده کنید.»
کرم کتاب
ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا گر شکند پند مرا زفت کند بند مرا بر طمع ساختن یار خریدار مرا
مل.
بشنو این نی چون حکایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند این آغازِ مثنوی، قرآن فارسی، مرا به یاد جمله‌ای از آرتور رَمبو می‌اندازد: «چه جای افسوس برای چوبی که ویولن شود!» به عبارت دیگر برای نی شدن، برای ویولن شدن، می‌بایست از اطراف برید و درد کشید
مریم
ژان‌کلود در باب چشم جادوییِ زنِ ایرانی نوشته بود: «نگاه زن ایرانی خود مبحثی است نیازمندِ بررسی. چالاک و ژرف، هم شرم‌وحیا دارد، هم برانگیزنده است. کسی را می‌نگرد و درعین‌حال نادیده‌اش می‌گیرد، اما به او می‌فهماند که رؤیت شده است.»
کاربر ۲۲۰۷۴۸۷
«چه جای افسوس برای چوبی که ویولن شود!»
ملک الشعراء بهار
هنرمند واقعی کسی است که از سنتی بسیار کهن می‌آید، سنتی که شاید می‌پندارد همه‌چیز را گفته و نشان داده است، ولی او بدون زحمت خود را با تکنیک‌های زمانش وفق می‌دهد و ناگاه یک نگاه، یک صدا، یک حس جدید می‌آفریند.
ملک الشعراء بهار
«در اندرون من بشارتی هست. عجبم می‌آید از این مردمان که بی‌آن بشارت شادند.»
ملک الشعراء بهار
قرار است چهل روز تمام، بدون وقفه، مخروط‌ها از شن‌های رنگی پُر شوند و شن‌ها الگوهای هندسی و نمادینِ روی زمین را پُر کنند. سپس، با پایان کار، شن‌ها با آرامش و تمرکز و احتیاط در کیسه جمع و در آب جاری شوند.
famateme
بشنو این نی چون حکایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند این آغازِ مثنوی، قرآن فارسی، مرا به یاد جمله‌ای از آرتور رَمبو می‌اندازد: «چه جای افسوس برای چوبی که ویولن شود!» به عبارت دیگر برای نی شدن، برای ویولن شدن، می‌بایست از اطراف برید و درد کشید ــ حسی که نویسندگان مختلف، زیر آسمان‌های مختلف، در قرون متفاوت چشیده‌اند. شعر آزمایشی دشوار است، بسیار خطرناک، گاهی مهلک، گاهی غیرقابل‌تفسیر و گاهی غیرقابل‌تلاوت.
shabnam

حجم

۱۳۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۱ صفحه

حجم

۱۳۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۱ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۲,۵۰۰
۵۰%
تومان