خشونتی که در کشور ماست، فقط با کمی مهربانی و محبت درمان میشود. همیشه میگوید با وجود همهٔ بدیها و سنگها باید یاد بگیریم کنار هم زندگی کنیم. آخر این سنگها هم خیلی زیادند.
sepide
هر بار که قلب مردی میشکند، یک حفره در بدنش ساخته میشود.
sepide
هر بار که قلب مردی میشکند، یک حفره در بدنش ساخته میشود.
sepide
تنهایی مردن همین شکلی است. روزها پشتسرهم میگذرند و چیزی نیست که ضربشان را عوض کند. وقتی شبی گردباد و طوفان میزند و چترتان میشکند، کسی کنارتان نیست. وقتی هوا ساز مخالف میزند، کسی نیست که چای داغ دستتان بدهد. بعضی وقتها که آدم دلش میخواهد فقط کنار کسی زار بزند، هیچ مردی نیست تا با او گریه کنید. همین. بدنمان کمکم پیر و فرسوده میشود؛ طوری که دیگر باور نمیکنیم چرا مثل قبل سرحال و سرزنده نیستیم. اشتیاقِ دستی که در آغوش میکشدتان، احساسی که جایش برای همیشه روی بدنتان میماند.
sepide
تلویزیون هویج فرضمان میکند. همهٔ صحنههای عاشقانه و حساس و مثبت هجده را سانسور میکند.
sepide
حس میکنم به یک کیک فنجانی بزرگ یا بدن یک پری وارد شدهام. همهٔ وسایل صورتی است...
sepide
اینجا کلی از زنها تنها دور هم جمع شدهاند... بدون هیچ مردی. فتنه و شرارت کاملاً در محیط موج میزند. فقط کافی است جمعهها یکسر به حمامعمومی بروی تا عمق فاجعه را درک کنی. زنها آنجا برای همه حرف درمیآورند و به احدالناسی هم رحم نمیکنند؛ نه به بچههای شیرخوار و نه آنهایی که پایشان لب گور است.
sepide
یک شب حالیام کرد که زن خوشبختی بوده است. تمام این سالها سعی کرده بود دقیقاً همانی باشد که شوهرش میخواسته. الان هم دیگر خودش را نمیشناسد.
sepide