سکوت را نشکست
نه مرگ شاعر
نه مرگ شاه
و نه مرگ مورّخ
اما مرگ بقاَل آغاز انقلاب شد.
Mohammad
شاعر دو بار میمیرد:
یکبار بعد از چاپ اشعارش،
بار دیگر وقتی تندیساش را بر پا میدارند.
Mohammad
به جستوجوی خود
بر در میکویم
باز میشود
درِ دیگر مییابم
منِ دیگر
پشت آن
درِ دیگر
و درهای دیگر
آه خدایا
تا چند
تا چند
دربهدری میان من و خودم؟
Mohammad
"طوفانی خونین در راه است
سرهایی میبینم بر دار
آویخته از تسمهی پوتین. "
Mohammad
قلب زن تنها سرزمینیست
که بیگذرنامه سفر توانم کرد،
جایی که مأموری نیست
برای خواستن کارت شناسائیام
یا زیرو رو کردن چمدانهایم
پر از شادیهای قاچاق
شعرهای ممنوعه
و غمهای شیرین.
قلب زن تنها سرزمینیست
که تسلیحات سنگین انبار نمیکند
برای جنگیدن تا آخرین قطرهی خون جوانانش.
Mohammad
پدر
مادر
و پنج خواهر او
در خوابند
سرش میان دستانش
ابرهای همهی عالم
در چشمانش میگریند
مرد بالا بلند عرق از پیشانی میسترد
و کندن هفت قبر را میآغازد
Mohammad