مرگ محرک زندگی است و هرکس با آن نسبت بیشتری برقرار کند، زندهتر است.
UNKNOWN.........
آدمهای زنده از مرگ دیگری ناراحت میشوند، اما مرگ خودشان را خیلی دور تصور میکنند، هرچند زیاد به آن بیندیشند.
UNKNOWN.........
خیلیها هستند که اگرچه جسمشان زنده است، اما مردهاند و مرده میمیرند. آنها در تکاپوی تناند و آنکه در تن باقی است، به امر میرایی معطوف است که هر لحظهاش در زوال پیش میرود. مرادم از تن، نه صرفاً جسم و مادیت که هر چیز مرتبطی به آن است، از شهرت و ثروت و قدرت گرفته تا حتی عقلانیتی که برای پیشرفت تن در جهان است.
UNKNOWN.........
پایان دادن به زندگی، از آن تصمیمهایی است که یا بر اثر هیجان مطلق گرفته میشود یا بر اثر تأمل طولانی و عمیق، یعنی حالت وسط ندارد، یا بروز احساسات مطلق است، یا ابراز عقلانیت محض. در هر دو اما یک چیز روشن است: فردِ دچار مسئله، احساسات و هیجاناتی دارد که او را وادار به پاک کردن صورتمسئله میکند،
UNKNOWN.........