جملات زیبای کتاب مدیر مدرسه | طاقچه
تصویر جلد کتاب مدیر مدرسه

بریده‌هایی از کتاب مدیر مدرسه

انتشارات:نشر ارس
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۰از ۷ رأی
۳٫۰
(۷)
این مدرسه‌ها را اول باید برای پدر مادرها باز کرد.
حیران
اصلاً فکرش را هم نمی‌کردم که بتوانی بنشینی و همین‌جوری به بچه‌های مردم نمره بدهی و آن هم نمره انضباط را که نمره‌ای است مثل همه نمره‌های دیگر. مثل نمره معلومات مهمی از قبیل تاریخ و شرعیات و حساب! و آن هم با این ملاک که سه ماه پیش فلان بچه پشت در اتاقت قایم فین کرد یا یواش
s.gol
و چه وحشتی! می‌دیدم که این مردان آینده درین کلاس‌ها و امتحان‌ها آ‌ن‌قدر خواهند ترسید و مغزها و اعصابشان را آ‌ن‌قدر به وحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسیه اصلاً آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت! انبانی از ترس و دلهره.
حیران
بدتر از همه‌ی این‌ها بی‌شخصیتی معلم‌ها بود که درمانده‌ام کرده بود. دو کلمه حرف نمی‌توانستند بزنند. از دنیا – از فرهنگ- از هنر- حتی از تغییر قیمت‌ها و از نرخ گوشت هم بی‌اطلاع بودند
s.gol
آخر مدیر مدرسه هم می‌تواند به اندازه یک دَلاک حَمام مَحرَم آدم باشد!
s.gol
این دور و تسلسل آ‌ن‌قدرها کوچک نیست- و در دسترس تو- که بتوانی یک جایی قطعش کنی. در مدرسه‌ای یا در کلاسی یا امتحانی.
s.gol
مسخره‌ترین کارها آن است که کسی به اصلاح وضعی دست بزند اما در قلمروی که تا سر دماغش بیشتر نیست و تازه مدرسه‌ی من- این قلمرو فعالیت من- تا سر دماغم هم نبود.
s.gol
نمی‌دانم در مدرسه چه بود که بچه‌ها را به این شوق و ذوق جلب می‌کرد. هرچه بود مسلماً فرهنگ نبود. مسلماً به‌خاطر معلم‌ها و درس‌هاشان و ناظم و مدیر با جواب سلام‌های سربالاشان نبود
s.gol
باید مدیر بود یعنی کنار گود ایستاد و به این صف‌بندی هر روزه و هر ماهه‌ی معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که یک ورقه دیپلم یا لیسانس یعنی چه! یعنی تصدیق به اینکه صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرکش ترس است و ترس است و ترس!
حیران
و من تازه حالا که مدیر بودم سادگی مطلب را درک می‌کردم. پیش از آن نمی‌توانستم بفهمم چطور از مدیری یک مدرسه یا کارمندی ساده‌ی یک اداره می‌شود به وزارت رسید، یا اصلاً آرزویش را داشت. نیم‌قراصه امضای آماده و هرکدام معرف یک شخصیت؛ بعد نیم‌ذرع زبان چرب و نرم که با آن مار را از سوراخ بیرون بکشی یا همه جا را بلیسی و یک‌دست هم قیافه. نه یک‌جور. دوازده‌جور. درست مثل یک‌دست چنگال و هرکدام برای کاری. با یکی ماهی از توی سفره‌ی آب برداری و تیغش را بگیری با دیگری...
حیران

حجم

۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶ صفحه

حجم

۸۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
تومان