اصلاً فکرش را هم نمیکردم که بتوانی بنشینی و همینجوری به بچههای مردم نمره بدهی و آن هم نمره انضباط را که نمرهای است مثل همه نمرههای دیگر. مثل نمره معلومات مهمی از قبیل تاریخ و شرعیات و حساب! و آن هم با این ملاک که سه ماه پیش فلان بچه پشت در اتاقت قایم فین کرد یا یواش
s.gol
بدتر از همهی اینها بیشخصیتی معلمها بود که درماندهام کرده بود. دو کلمه حرف نمیتوانستند بزنند. از دنیا – از فرهنگ- از هنر- حتی از تغییر قیمتها و از نرخ گوشت هم بیاطلاع بودند
s.gol
آخر مدیر مدرسه هم میتواند به اندازه یک دَلاک حَمام مَحرَم آدم باشد!
s.gol
این دور و تسلسل آنقدرها کوچک نیست- و در دسترس تو- که بتوانی یک جایی قطعش کنی. در مدرسهای یا در کلاسی یا امتحانی.
s.gol
مسخرهترین کارها آن است که کسی به اصلاح وضعی دست بزند اما در قلمروی که تا سر دماغش بیشتر نیست و تازه مدرسهی من- این قلمرو فعالیت من- تا سر دماغم هم نبود.
s.gol
نمیدانم در مدرسه چه بود که بچهها را به این شوق و ذوق جلب میکرد. هرچه بود مسلماً فرهنگ نبود. مسلماً بهخاطر معلمها و درسهاشان و ناظم و مدیر با جواب سلامهای سربالاشان نبود
s.gol