میگویم از کسی که
از نسل رازقیهاست
بر قامت بلندش
تنپوش عاشقیهاست
میگویم از کسی که
از کودکی یتیمست
از جان خود گذشته
مثل خدا کریمست
پیشانی سپیدش
از ماه میسراید
راز دلِ غریبش
از چاه میسراید
دردی نهفته داری
بیپرده یا علی گو
در فصل نامیدی
پیوسته یا علی گو
مادربزرگ علی💝
وقتی صدای بارون
میپیچه توی ناودون
پر میکشه پرستو
به زیر طاق ایوون
وقتی پرندهی صبح
روشاخهها میشینه
خورشید خانم یه خوشه
شبنم زگل میچینه
ابریترین هوارو
تو چشم تو میبینم
شبا به زیر بارون
با یاد تو میشینم
مادربزرگ علی💝
در دشت تیرگیها
مردیم و آبی نبود
حوض بلور باران
غیر سرابی نبود
اندیشهی سپیده
به تیرگی گرایید
در هیئت سیاهی
نور شهابی نبود
در چشم لالهگونِ
پروانههای زخمی
از بیم تیر صیاد
یک لحظه خوابی نبود
شبها را گریه کردیم
در سوگ تشنه بودن
غیر از صدای رگبار
ما را جوابی نبود
مادربزرگ علی💝
میدونی موندن تو
دیگه ارزش نداره
گل پژمرده نیاز
به نوازش نداره
راه بیفت که خیلی دیره
تو دلم شادی اسیره
راه بیفت که خیلی دیره
تو دلم شادی اسیره
گلای گلدونتو
هیچکسی آب نمیده
شبا مهتاب به چشات
وعدهی خواب نمیده
راه بیفت که خیلی دیره
تو دلم شادی اسیره
مادربزرگ علی💝
وقتی که پا میذاره
دریا به روی شنها
مرغابیا میشورن
پرهاشون تو دریا
وقتی برای ساحل
دریا صدف میاره
شبها به روی بندر
بارون ماه میباره
یاد تو در دلِ من
توفان بپا میکنه
تا ساحل زندگی
با من شنا میکنه
Toobakiani
وقتی صدای بارون
میپیچه توی ناودون
پر میکشه پرستو
به زیر طاق ایوون
وقتی پرندهی صبح
روشاخهها میشینه
خورشید خانم یه خوشه
شبنم زگل میچینه
ابریترین هوارو
تو چشم تو میبینم
شبا به زیر بارون
با یاد تو میشینم
Toobakiani