
بریدههایی از کتاب من سرگذشت یأسم و امید
نویسنده:واسلاو هاول، آریل دورفمن
مترجم:آزاده کامیار
انتشارات:انتشارات خوب
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۱ رأی
۳٫۵
(۳۱)
انسان نمیتواند در این جهان زندگی کند مگر آنکه باور داشته باشد امیدی هست. این است اصل هستیبخش من.
hassan
کسی که آزادی دیگری را سلب میکند، خودش زندانی نفرت است و پشت میلههای تعصب و کوتهفکری محبوس مانده. هرگز کاملاً آزاد نخواهم بود اگر آزادی فرد دیگری را از او بگیرم، درست همانطور که آزاد نخواهم بود اگر دیگری آزادیام را ازم بگیرد. ستمگر و ستمدیده هر دو از انسانیتشان محروم شدهاند.
سعیدا
او با فریادهایش مدعی حق زندگیاش میشود، به جهان بیرون پیام میفرستد، کمک میطلبد و از آنها میخواهد مقاومت کنند. آن زمان که هیچچیز باقی نمانده باشد، باید که فریاد کشید. سکوت به واقع جرمی است علیه انسانیت.
سعیدا
هرگز هیچ جنگی به دلایل انساندوستانه درنگرفته است.
شاخه نبات
هرچه موقعیتی که در آن امیدوار باقی میمانیم ناممکنتر باشد، امیدی که از خود نشان میدهیم عمیقتر است. امید هیچ ربطی به خوشبینی ندارد. بهمعنای این اعتقاد راسخ هم نیست که راهی خاص به نتیجهای مطلوب میرسد، بلکه یقینی است که میگوید پیمودن آن راه خاص، فارغ از نتیجه با عقل جور درمیآید.
Mohanna
صدای آدمی را نمیتوان خاموش کرد. صدا حقیقتی است. صدا زادهٔ نیاز آدمی به گفتن است. دهان را که ببندند، دستها به سخن درمیآیند یا چشمها یا روزنههای پوست یا هرچه. زیرا تکتک ما حرفی برای گفتن داریم، حرفی که سزاست دیگران بستایند یا ببخشایند.
سعیدا
این است تراژدی جهان ما.
زیرا نمیتوانیم کاری اساسی برای تغییر مسیرمان، این مسیر ویرانگر، در این سیاره انجام دهیم، مگر اینکه برخیزیم، تکتکمان، و سنگهای کوچک و ناقص خود را کنار سنگهای دیگر بگذاریم.
rezai milad
در زمانهٔ اخبار بد، در روزهای پر از چهکنمچهکنم، در روزگاری که راست کژ و کژ راست مینماید، در ایامی که بسیار دلت میخواهد بتوانی بگویی اصلاً به من چه، اصلاً چرا من، این جستارها برای من شبیه چراغی بودند که در ظلمات، در آن دوردستها روشن است و به یادت میآورد در زمانهای که شباهنگام به کشتن چراغ میآیند، هنوز هست کسی که به خود زحمت برافروختن چراغ بدهد و تا وقتی او هست من هم باید باشم، محکم و استوار باشم.
بهخاطر او، بهخاطر تو که خوانندهٔ این کتابی.
سعیدا
آن زمان که هیچچیز باقی نمانده باشد، باید که فریاد کشید. سکوت به واقع جرمی است علیه انسانیت.
rezai milad
من مسیر طولانی آزادی را پیمودهام. کوشیدهام در این مسیر لنگ نزنم. جاهایی را هم اشتباه رفتهام. اما سر از این راز درآوردهام که پس از صعود به کوهی بلند، آنچه پیش چشمت قرار میگیرد کوههای بسیار بلند دیگری است که باید آنها را هم فتح کنی. من اینجا دمی میآسایم تا به منظرهٔ باشکوه پیرامون بنگرم، تا برگردم و به پشت سر، به راهی که آمدهام نگاه کنم. اما فقط چند لحظهای میتوانم استراحت کنم، چون آزادی مسئولیت دارد و من جرئت ندارم اینجا بیش از این درنگ کنم، زیرا دراز است راه سفر و من هنوز نوسفرم.
نسترن
در بسیاری از دورههای تاریخی دیگر، شهروندان عادی معمولاً ساعات، روزها یا زمانی از زندگیشان را صرف کار سیاسی کردهاند، بعضی از این کارها چشمگیر و انقلابی بودهاند و بعضی هم بیاهمیت و انتخاباتی و ملالآور و مغشوش. ولی جهان به خاطر آنچه انجام دادهاند تغییر کرده است.
شاخه نبات
مید یعنی توان تلاش در راهی خاص، نه چون احتمال کامیابی در آن وجود دارد، بلکه چون راهی است نیکو. هرچه موقعیتی که در آن امیدوار باقی میمانیم ناممکنتر باشد، امیدی که از خود نشان میدهیم عمیقتر است. امید هیچ ربطی به خوشبینی ندارد. بهمعنای این اعتقاد راسخ هم نیست که راهی خاص به نتیجهای مطلوب میرسد، بلکه یقینی است که میگوید پیمودن آن راه خاص، فارغ از نتیجه با عقل جور درمیآید.
نسترن
کتوشلوارپوشها با وقاحت تمام میتازند. بمبها بر سر ما ریخته میشوند، موشکهای کروز آسمان را درمینوردند و سلاحهای اتمی روی هم انباشته میشوند تا جهان جای امنتری باشد، قراردادها منعقد میشوند، حق امتیازها ثبت میشوند، لولههای نفت کار گذاشته میشوند، منابع طبیعی به یغما میروند، آب خصوصیسازی میشود و دموکراسیها بیشتر و بیشتر تحلیل میروند.
Mehdi Bahrami
آزاد بودن فقط به این معنا نیست که زنجیرها را بگسلیم، بلکه باید به شیوهای زندگی کنیم که آزادی دیگران را محترم بشمریم و آن را فزونی ببخشیم.
Nahal
آنچه اکنون میبینیم نمایش مبتذلی از تجارت اندوه، آگهیهای بازرگانی اندوه و چپاول خصوصیترین احساسات انسانی در راستای اهداف سیاسی است. دهشتناک و خشونتبار است که حکومتی با مردم خود چنین کند.
Mehdi Bahrami
هرچه پولت بیش حقت بیشتر.
کاربر نیوشک
کتوشلوارپوشها با وقاحت تمام میتازند. بمبها بر سر ما ریخته میشوند، موشکهای کروز آسمان را درمینوردند و سلاحهای اتمی روی هم انباشته میشوند تا جهان جای امنتری باشد، قراردادها منعقد میشوند، حق امتیازها ثبت میشوند، لولههای نفت کار گذاشته میشوند، منابع طبیعی به یغما میروند، آب خصوصیسازی میشود و دموکراسیها بیشتر و بیشتر تحلیل میروند.
avokado
تصمیم گرفتم صفحهٔ دیگری بسازم. از میان گزینههای فراوانی که داشتم بهترین نام را برگزیدم: «کلنا خالد سعید» یعنی «ما همه خالد سعیدیم». خالد سعید مرد جوانی بود درست مثل خود من و اتفاقی که برایش افتاد ممکن بود برای من بیفتد. نام صفحه کوتاه و جذاب بود و نشاندهندهٔ آن حس همدردیای که هرکسی تصویر خالد سعید را میدید، در دل احساس میکرد. عمداً هویتم را پنهان کردم و نقش ادمین ناشناس صفحه را بر عهده گرفتم.
اولین پستم صریح و بیپرده بود. در واقع آن خشم و اندوهی را نشان میداد که وجودم را پر کرده بود.
امروز خالد رو کشتن و اگه بهخاطرش کاری نکنم فردا من رو هم خواهند کشت.
۴۹ لایک | ۳۳ کامنت
Shindokht
این موضوع را بهروشنی درک کردم که ستمگر هم درست به اندازهٔ ستمدیده باید آزاد شود. کسی که آزادی دیگری را سلب میکند، خودش زندانی نفرت است و پشت میلههای تعصب و کوتهفکری محبوس مانده. هرگز کاملاً آزاد نخواهم بود اگر آزادی فرد دیگری را از او بگیرم، درست همانطور که آزاد نخواهم بود اگر دیگری آزادیام را ازم بگیرد. ستمگر و ستمدیده هر دو از انسانیتشان محروم شدهاند.
نسترن
بخشی از خوشبین بودن در این است که سرت را بهسوی خورشید بگیری و پیش بروی.
سعیدا
این موضوع را بهروشنی درک کردم که ستمگر هم درست به اندازهٔ ستمدیده باید آزاد شود.
سعیدا
امیدی که من اغلب بدان میاندیشم (بهخصوص در موقعیتهای مطلقاً ناامید، همچون زندان) برایم بیشتر حکم وضعیتی ذهنی دارد تا امری مربوط به دنیای پیرامون. یا در وجودمان امید داریم یا نداریم. این ویژگی بهلحاظ روحی اهمیت دارد و لزوماً به مشاهدهٔ شرایطی خاص در جهان یا برآورد موقعیتهای مختلف بستگی ندارد. امید پیشگویی نیست، موضعگیری روح است، سمتوسوی دل است. امید از جهانی که آدمی در همان دم تجربه میکند، فراتر میرود و آنسوی افقهای این جهان لنگر میافکند.
سعیدا
امید یعنی توان تلاش در راهی خاص، نه چون احتمال کامیابی در آن وجود دارد، بلکه چون راهی است نیکو.
سعیدا
نخستین قدم بهسوی آزادی گذر از هراس به سوی حقیقت است.
سعیدا
امید پیشگویی نیست، موضعگیری روح است، سمتوسوی دل است. امید از جهانی که آدمی در همان دم تجربه میکند، فراتر میرود و آنسوی افقهای این جهان لنگر میافکند.
mobina
فردی «ضدملی» است که پشت به ملت خود کند و در نتیجه از پشت ملت دیگری درآید. اما فردی که عمیقاً به کل مفهوم ملیگرایی بدگمان است، لزوماً «ضدملی» نیست. ملیگرایی از این نوع یا هر نوع دیگری مسبب اکثر نسلکشیهای قرن بیستم بوده است. پرچمها تکهپارچههای رنگینیاند که دولتها در وهلهٔ نخست از آنها برای بقچهپیچ کردن مغز مردم و بعد برای کفنپیچ کردن آیینی جنازهها و دفنشان استفاده میکنند.
rezai milad
هرگز هیچ جنگی به دلایل انساندوستانه درنگرفته است.
مرتضی بهرامیان
قهرمانان ما زنان سیاهپوست سالم، ستمدیده و درهمشکستهاند که نمادشان آن زن هفتادودوساله در مونتگمری آلاباماست، زنی که میدانست از شأن انسانی برابر برخوردار است و همراه با مردمش تصمیم گرفت دیگر سوار اتوبوسهای تفکیکشده نشود و آن زمان که کسی از او پرسید خسته نشده، با خردی سنتشکن پاسخ داد: «پاهایم خستهاند اما روحم در آرامش است.»
مرتضی بهرامیان
به مردم آمریکای جنوبی این انگ را چسباندند که لایق دموکراسی نیستند تا آنان را وادارند صلیب این سرنوشت را به دوش بکشند
کاربر نیوشک
امیدوار بودم میانهروهای سفیدپوست درک کنند که هدف از ایجاد نظم و قانون برقراری عدالت است و اگر نظم و قانون از پس انجام این کار برنیاید خود به سدهایی با ساختاری خطرناک تبدیل میشود که مانع از جریان پیشرفت اجتماعی است.
کاربر نیوشک
حجم
۱۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان