بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب لعنت به داستایوسکی | طاقچه
تصویر جلد کتاب لعنت به داستایوسکی

بریده‌هایی از کتاب لعنت به داستایوسکی

۳٫۶
(۲۵)
رسول می‌خندد. نخند. تو را می‌فرستند تیمارستان علی‌آباد پیش دیوانه‌ها. خب، مگر حالا کجا هستم؟
فریبا
این تهی بودن است: وقتی کسی به من نیاز نداشته باشد، وقتی چیزی ندارم به کسی بدهم. وقتی چه زنده باشم، چه بمیرم، فرقی به حالشان نکند.
Judy
برگشتن به صحنه جنایت؟ چه تله‌ای! همه می‌دانند خطای مرگباری است. خطایی که بسیاری از جنایتکاران توانا را به نابودی کشانده. مگر آن مَثلِ خردمندانه را نشنیده‌ای: پول مثل آب است: وقتی جاری شود، دیگر برنمی‌گردد؟ تمام شد. هرگز فراموش نکن که دزد فقط یک بار شانس دارد؛ اگر گندش بزنی، کارت زار است؛ هر کوششی برای راست و ریست کردن به فاجعه ختم می‌شود.
مهدی
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟ وز تار وجودِ عمر ما پودی کو؟ در چنبر چرخ جان چندین پاکان می‌سوزد و خاک می‌شود، دودی کو؟
Judy
تا بدان‌جا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم، جوهرِ خِرد است.
Judy
مگر من کیم که تصمیم بگیرم کی زنده بماند و کی بمیرد؟ کشتن جنایت است، هولناک‌ترین جنایتی که آدمیزاد می‌تواند مرتکب شود.
Judy
خودکشی تسلیم جان است بدون سپاس. پیش از دفن به تنت شلاق می‌زنند. علتش این است که کسی خودکشی را نمی‌پذیرد.
Judy
خون روی دست‌هایم، اما هیچی تو جیب‌هایم. چه جنونی! لعنت به داستایوسکی!
سَعَیِدہِ
ما لعبتگانیم و فلک لعبت‌باز از روی حقیقتی، نه از روی مجاز یک‌چند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز.
مهدی
کاکا سرور با چشم‌های بسته به نرمی می‌خواند: «ای مفتی شهر، از تو هشیارتریم / با باده ناب از تو بیدارتریم / تو خون کسان خوری و ما خون رزان / انصاف بده، کدام خونخوارتریم؟»
masoom
اگر بشنویم یارای سخن گفتنمان نیست! همه چیز را باید گفت! همه چیز را باید شنید!
Judy
تن ویرانه‌ای است توانفرسا. نیازمند اثیر. نیازمند تخدیر. اکنون و همیشه.
Judy
گاندی مدام می‌گفت چشم در برابر چشم دنیا را پر از کورها می‌کند.
Judy
من گیجم و منگ و در به در، ای یاران! در خواب و خیال سر به سر، ای یاران! دنیا همه در ورطه خواب است، بلی. من لالم و آن‌ها همه کر، ای یاران!
Judy
روزی ملا شاد و خندان به خانه برمی‌گردد. زنش می‌پرسد چه شده. ملا می‌گوید خرم گم شد. ` زنش جواب می‌دهد همین خوشحالت کرد؟ ` ملا می‌گوید بله! خوشحالم، چون وقتی گم شد خودم سوارش نبودم، وگرنه خودم هم گم می‌شدم!
Judy
ما لعبتگانیم و فلک لعبت‌باز از روی حقیقتی، نه از روی مجاز یک‌چند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز.
Judy
اگر خدا وجود نداشته باشد... هر چیزی مجاز است.
Judy
راه می‌پیماید او سایه‌اش در زیر پا چشم نابینا شده بر چهره‌ها گوش می‌بندد به روی هر صدا اعتنایی نیست او را بر هیاهویی دگر بی‌نصیب است از همه شادی جمع راه می‌پیماید او گام‌هایش بی‌حساب.
Judy
از کی باید بیش‌تر ترسید؟ انسان یا خدا؟
Judy
به قول داستایوسکی آیا خدا وجود دارد که نگذارد کسی خودکشی کند؟
Judy

حجم

۱۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۷۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان