بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نئوهاوکینگ ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب نئوهاوکینگ ها

بریده‌هایی از کتاب نئوهاوکینگ ها

ویراستار:فرشته احمدی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأی
۴٫۳
(۱۲)
«کمک کن تا دردهایت به رنج تبدیل نشوند…»
Mohadese
کرده‌ام: «اگر در شرایط سخت جانت را از دست نداده‌ای، منتظر بمان و ببین دنیا قرار است چه چیزی را به تو نشان بدهد.»
Mohadese
هیچ‌وقت در کلینیک پای درددل هیچ نئوهاوکینگی ننشستم و دربارهٔ دردهای خودم با کسی حرف نزدم. بهانه‌ام کرونا بود، ولی نمی‌خواستم در مسابقهٔ کی از همه بدبخت‌تر است شرکت کنم.
فائزه قائمی
روح که از کالبد جدا می‌شود، جسم دیگر آن کسی نیست که ما می‌شناختیم. همان‌قدر که سنگین است، همان اندازه هم دور می‌شود. چشمان بستهٔ مُردگان به ما می‌گویند از جهان ما عبور کرده‌اند و دیگر به هیچ‌کس کاری ندارند. آن‌چه ما را حتی پس از مرگ وصل می‌کند به جهان مُردگان رقص ارواح است. ارواحی که سبک و نرم اطراف‌مان حضور دارند، به خواب‌مان می‌آیند، کمک‌مان می‌کنند.
خودِ خودِ سِوِروس اِسنیپ
ته خط این است که تو انسانی رنج‌کشیده، بدشانس و بدبختی… پس دست‌کم طوری زندگی کن که انسانی رنج‌کشیده، بدشانس و بدبخت زیبا، معطر و خوش‌سلیقه و خوش‌مشرب باشی. و هیچ‌کدام از این‌ها به معنای قوی بودن، نترسیدن، گریه نکردن و ناامید نشدن نیست. بیماری هیچ‌وقت چهرهٔ زیبایی ندارد. و اصلاً هم قرار نیست مهربان باشد. بیماری مهمانی پُررو و پُرآشوب است که با چتری بزرگ در بدن میزبان فرود می‌آید و هر روز و هر ساعت و هر دقیقه به جایی وسیع‌تر و بهتر نیاز دارد و مفهوم واقعی «مالکیت» را در خود پنهان کرده است
Behnaz
فکر می‌کنم واقعاً روزی از راه می‌رسد که حالم خوب باشد؟ مثل بقیه بخندم، راه بروم و درد نداشته باشم؟
.ً..
شعری دارد غلامرضا بروسان که بخشی از آن به یادم مانده: «تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است / در قطار هزار نفر…» با خودم فکر می‌کنم تنهایی در بیمارستان چند نفر است؟
.ً..
من با تنهایی‌ام دوست شدم.
.ً..
هیچ‌وقت نباید بیمار سرطانی را موجودی مفلوک و ازکارافتاده فرض کرد که فقط نیازمند کمک و ترحم است. سرطان حتی واقعیت هم نیست به گمانم. جهانی بین خواب و بیداری است… شبیه برزخ. اما بیمار سرطانی روح نیست. یک کالبد واقعی است که میان بقیه زندگی می‌کند با زخم‌ها، نگرانی‌ها، اندوه و البته در بسیاری مواقع ناامیدی. او باید با تمام ناتوانی‌اش احساس کند که هنوز عضو مهم و مؤثری در خانواده است.
n.movahedi
روی سقف خودم را در لحظه‌ای می‌دیدم که نشسته‌ام کنار جسد مامان و نمی‌توانم به هیچ‌کس بفهمانم که صورتش را باز نکنند برایم. نمی‌خواستم آن پنبه‌ها را اطراف صورت سفید و چشمان بسته‌اش ببینم. اولش ترسیدم از جسد. اجساد به نظرم ترسناک‌اند. روح که از کالبد جدا می‌شود، جسم دیگر آن کسی نیست که ما می‌شناختیم. همان‌قدر که سنگین است، همان اندازه هم دور می‌شود. چشمان بستهٔ مُردگان به ما می‌گویند از جهان ما عبور کرده‌اند و دیگر به هیچ‌کس کاری ندارند. آن‌چه ما را حتی پس از مرگ وصل می‌کند به جهان مُردگان رقص ارواح است. ارواحی که سبک و نرم اطراف‌مان حضور دارند، به خواب‌مان می‌آیند، کمک‌مان می‌کنند.
ahya

حجم

۱۶۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۷ صفحه

حجم

۱۶۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۷ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان