بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خون پرنده | طاقچه
تصویر جلد کتاب خون پرنده

بریده‌هایی از کتاب خون پرنده

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۷ رأی
۴٫۰
(۷)
ندوه مثل پتویی روی سرم افتاده بود و داشت خفه‌ام می‌کرد.
بهار
اما دلیل علاقهٔ من به پرنده‌ها فقط این‌ها نبود. دوست‌شان داشتم چون مثل ما خطرناک نبودند. ما؛ بازماندگانِ لشکری مُرده که زندگی‌مان گره خورده بود به آدم‌هایی که دیگر نبودند
Mohammad
‫«وقتی اندوه زمینت می‌زنه، چیز دیگه‌ای باید بلندت کنه.»
Atena
ما؛ بازماندگانِ لشکری مُرده که زندگی‌مان گره خورده بود به آدم‌هایی که دیگر نبودند
بهار
همه‌جا شمع بود. هر چه هم اسانس و عطر در پارافین این شمع‌ها بریزی، وقتی در مراسم ختم روشن‌شان می‌کنی فقط‌وفقط بوی مرگ می‌دهند. شعله‌های‌شان شمایل‌های لرزان انسان‌هایی بودند در حال سوختن.
dorsa
مهاجرتم به تهران شبیه باقی آدم‌ها به هوای درآمد بیش‌تر و یا درس و دانشگاه نبود، فراری بزرگ بود. فرار از تمام منظره‌های غم‌انگیزی که هر روز پیش از خورشید از پشت پنجرهٔ خانه‌مان طلوع می‌کرد. فرار از رنگ‌های سرد و کدری که قلم‌مویی نامرئی بر آسمان و زمین زادگاهم می‌کشید و من را تا مرز کوررنگی برده بود.
مه سا
شاید بازماندگان را هم باید قرنطینه کرد، مثل جذامیان.
Mohammad
«وقتی اندوه زمینت می‌زنه، چیز دیگه‌ای باید بلندت کنه.»
Zohreh Askari

حجم

۷۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۷۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۸,۷۵۰
۵۰%
تومان