بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن مادیان سرخ‌یال | صفحه ۲ | طاقچه
۴٫۱
(۱۵)
شبِ تو امشب چه گران بر من می‌گذرد، چه سنگین و چه گران! بیدار ماندم، بیدار ماندم و بیدار
یك رهگذر
به من اجازه بدهید از خرگاه دور بشوم و در صحرا بگریم، با صدای بلند بگریم. از خاموش اشک ریختن به جان آمده‌ام مولای من؛ به جان از خاموش اشک ریختنم.
یك رهگذر
من شما را دوست دارم مولای من؛ و نمی‌دانم چرا دوست‌تان می‌دارم؟ تمام احوال شما، رفتار شما و کردار شما را دوست می‌دارم. هنگامی که شادمانید، شادمانم؛ و چون اندوهگین می‌شوید اشک در چشمان من موج برمی‌دارد که سرریز کند.
یك رهگذر
در هیچ روایتی وصف حال نشده است از من؛ از تنهایی...
یك رهگذر
من و تو هر دو غریبانیم؛ و گفته‌اند غریبان یگانه همدیگرند.
یك رهگذر
شاعران شیدای طبیعت‌اند و نشانی نهفته از پیامبران دارند.
همچنان خواهم خواند...
و شعر زبان عشق آمد و خاکستر داده آن شد که بسوخت و بسوخت و بسوخت تا سرما، تا زمهریر
محسن سفیدگر
شب بود و تو دیدی؟ درست است، شب بود برای تو و برای دیگران، امّا... نه برای من! که در نگاه چشمان من هودَج روشن بود چنانچه انگار ماه در آن نشسته است.
خاتون
مردی که سرزمین خود را خوار کند به زنی ماند که شوی خود را بدنام کند؛ و آن زن به مادیانی ماند که راکب دیگر بجوید.
همچنان خواهم خواند...
تورا ای مرد پارسی هرگز نتوانستم به دل دوست داشته باشم! این خوی آدمی‌ست و چنین باید؛ که انسان نمی‌تواند کسی را به دل دوست بدارد که به خانه و سرزمین خود پشت کرده و چاره از دشمن می‌جوید.
همچنان خواهم خواند...

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه