که در نگاه و اندیشهٔ کوندرا، این عنصر «غیر جدی» مصداقِ «سطحینگری» یا «بیاعتنایی» نیست، چرا که وی به پرسش بسیار مهمی میپردازد، همانا دشواریِ یافتن معنا برای حقایق هستی و اینچنین است که «بیمعنایی» میشود «جوهر هستی».
آلب
«به این میگویند پایان رؤیا! همهٔ رؤیاپردازیها یک روز به پایان میرسد، پایانی گریزناپذیر و ناخوانده. نمیدانید نادانان؟»
صلاح الدین صادقی
«آدمها را نگاه کن! نگاه کن! دستکم نیمی از این آدمها که میبینی زشتاند! زشت بودن نیز جزء حقوق بشر است؟ و میدانی چه دشوار است بارِ زشت بودنت را همهٔ عمر بر دوش بکشی؟ بیوقفه، بیآنکه بتوانی دمی بیاسایی؟
M.o
«آدمیزاد یعنی سراسر تنهایی و دیگر هیچ!»
Taj_Setayesh
خوب میدانست که نمیتوانست با حرفهای که آرزویش را داشت، امرارمعاش کند، (اما آیا میدانست آرزوی چه حرفهای را داشت؟) بنابراین، پس از فارغالتحصیل شدن، حرفهای را انتخاب کرد که برای استخدام شدن ناگزیر بود هوشش را به رخ بکشد و نه افکارش را
Taj_Setayesh
«اینجا حالِ بهتری دارم. این روزها هر طرف را نگاه میکنی جز یکنواختی چیزی نمیبینی، اما این پارک، انتخاب گستردهتری از یکنواختی پیش رویت میگذارد، میتوانی یکنواختی دلخواه خودت را برگزینی. اینطوری میتوانی از توهمِ "فردیت" داشتن دلخوش شوی و همچنان متوهم باقی بمانی.»
Taj_Setayesh