نه، مرگ من به جایی برنمیخورد. بعد از من خلئی ایجاد نمیشود. مردم توی مترو وول میخورند. رستورانها پر از آدم است. توی کلهها پر از ناراحتیهای پیشپاافتاده است. من از دنیا لیز خوردم و بیرون افتادم و او همانطور پر باقی ماند، مثل یک تخممرغ. پس باید فکر کنم که وجودم ضروری نبوده. (سکوت) و من میخواستم که برای چیزی، برای کسی ضروری باشم.
جو گُلدبِرگ
ه، امید نداشته باش که پاره بشود. امید رنج میدهد. آرام باش. یواش نفس بکش. خودت را به مردن بزن. من مرده و ساکتم و قوای خودم را صرفهجویی میکنم.
جو گُلدبِرگ
هرکس خودش میداند آیا تقاصش را پس داده است یا نه.
زمانی
از بین ما، او تنها کسی است که فردا زنده خواهد بود.
Taj_Setayesh