عادت سرپوش تیرهرنگی است که بر روشناییهای زندگی نقاب میزند و این گناهی است کبیره. ما میتوانیم به روشناییها راه یابیم، ولی کجاست راهپیما؟
the great ET
آقای پیر: (به منطقدان) منطق چیز خیلی قشنگیه.
منطقدان: به شرط اینکه ازش سوءاستفاده نشه.
نیکو
برانژه: (به ژان) زندگی کردن یه چیز غیرطبیعیه.
ژان: برعکس، خیلی هم طبیعیه. دلیلش اینکه همهٔ مردم زندگی میکنن.
برانژه: مردهها خیلی بیشتر از زندهها هستند. تعدادشونم روز به روز زیادتر میشه. زندهها کماند.
ژان: حقیقت امر اینه که مردهها اصلاً وجود ندارن. هاه... هاه... (میخندند.) مردهها روتو سنگینی میکنن؟ چطور ممکنه چیزی که اصلاً وجود نداره روی آدم سنگینی کنه؟
نیکو
مدام وزن تنمو احساس میکنم. مثل اینکه از سرب ریخته شده باشه یا انگار یه کس دیگهای رو قلمدوش کرده باشم. به خودم عادت نکردهام. نمیدونم که این آدم منم یا نه. اما به محض اینکه یه گیلاس میزنم اون بار از دوشم ورداشته میشه و از نو خودمو میشناسم. دومرتبه خودم میشم.
نیکو
مرض روحی دسته جمعی است آقای دودار، مرض روحی دستهجمعی. درست مثل مذهب که برای ملتها حکم تریاکو داره.
نیکو