بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بریت ماری این‌جا بود | طاقچه
تصویر جلد کتاب بریت ماری این‌جا بود

بریده‌هایی از کتاب بریت ماری این‌جا بود

۴٫۰
(۷۲)
تقدیم به مادرم، که همیشه خاطر‌جمع می‌شد گرسنه نیستم و کتابی برای خواندن دارم.
_SOMEONE_
در سن خاصی، تمام سؤالاتی که آدم از خودش می‌پرسد، فقط در مورد یک چیز است؛ این‌که چطور باید زندگی کند؟
._.
. خوشحال است از این‌که جاروبرقی با سروصدایش، تمام چیزهایی را که نباید گفته شود، پنهان می‌کند
Irandokht
او و عُمَر برای این‌که قاه‌قاه بزنند زیر خنده، حتا به حرف‌زدن هم نیاز ندارند، فقط کافی‌ست به یکدیگر نگاه کنند.
sogand
تا زمانی‌که کسی به تو احتیاج داشته باشد، تنها نیستی. به‌خاطر همین، بریت‌ماری عاشق این است که گونه‌هایش بوسیده ‌شود
Irandokht
این‌طور که به من گفته‌ن، کسی‌که پدرش طرفدار لیورپول باشه، هیچ‌وقت ناامید نمی‌شه، یا حتا برادر بزرگ‌ترش. تا‌ جایی‌که فهمیده‌م، گاهی این قضیه در مورد برادر بزرگ‌تری که طرفدار لیورپول باشه هم صدق می‌کنه.»
شمع
مثل حسی که موقع بیرون‌آمدن از آرایشگاه داری ـ وقتی بیش‌تر از آن‌چه می‌خواستی ـ مویت را کوتاه کرده‌اند.
._.
«فقط این‌جا آدرس‌تون‌ام بنویسید.»
زیـنـب🍃🌸
زندگی باید بدون تغییر پیش برود. زندگیِ معمولی چیزی‌ست که باید تمیز و مرتب به نظر برسد.
پناه
قرار نیست عشق برای همه آتش‌بازی باشد. می‌تواند سؤالی باشد راجع‌به یک پایتختِ پنج‌حرفی، یا دانستنِ این‌که دقیقاً کِی باید پاشنه‌ی کفش‌ات را عوض کنی.
Sahar Tusani
این روزها برای آن‌که ثابت کنی آدمیزادی، باید تا حدِ نامعقولی کاغذبازی کنی!
._.
«لطفاً اسم کامل و مشخصات و آدرس‌تونو این‌جا بنویسید.»
زیـنـب🍃🌸
کِنت شوهر بریت‌ماری است. او شرکت دارد و فوق‌العاده موفق است، فوق‌العاده! با آلمان تجارت می‌کند و بی‌نهایت درکِ اجتماعیِ بالایی دارد، بی‌نهایت!
پناه
دانستنِ این‌که عشق چه موقع شکوفه می‌دهد، دشوار است؛ ناگهان یک روز بیدار می‌شوی و می‌بینی که یک گُلِ کامل شده. پژمرده‌شدنِ آن هم همین‌طور است؛ روزی می‌رسد که دیگر خیلی دیر شده. عشق از این لحاظ شباهت زیادی به گل‌های داخل بالکن دارد.
n.k
«خیلی خب… گفتید اسم‌تون چیه؟
زیـنـب🍃🌸
در سن خاصی، تمام سؤالاتی که آدم از خودش می‌پرسد، فقط در مورد یک چیز است؛ این‌که چطور باید زندگی کند؟
Irandokht
هیچ‌کس از خاطره‌ی دوران خوب خوشش نمی‌آد، وقتی توی دوران بدی باشه. هاه؟
هدهدسبا
«سال ۱۹۷۸.» «اوه! یعنی از اون‌موقع تا حالا کار نکرده‌ین؟» «از اون‌موقع تا حالا هر روز کار کرده‌م. به شوهرم تو رسیدگی به شرکتش کمک کرده‌م.» یک ‌بار دیگر نشانه‌های امیدواری در چهره‌ی دختر ظاهر می‌شود. «چه جور کمکی؟» «مراقب بچه‌ها بوده‌م و سعی‌مو کرده‌م که خونه‌مون همیشه مرتب و تمیز باشه.»
Wariapk
یک روز صبح بیدار می‌شوی و می‌بینی زندگی‌ای که پشت سر گذاشته‌ای، بیش‌تر از زندگی‌ای‌ست که پیش رو داری، و آن‌وقت است که حتا نمی‌توانی بفهمی چطور این اتفاق افتاده.
فریبا
در سن خاصی، تمام سؤالاتی که آدم از خودش می‌پرسد، فقط در مورد یک چیز است؛ این‌که چطور باید زندگی کند؟
فریبا
بریت‌ماری واقعاً فکرش را هم نمی‌کرد که ترکیبِ اسامیِ اعضای تناسلیِ انسان با سایر بخش‌های بدن، به آن شکل، امکان‌پذیر باشد. حتا توی جدول هم نمی‌توان به چنین سطحی از نوآوریِ زبانی رسید.
nafiseh
«وقتی کوچیک بودم، با خونواده‌م می‌رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه بالاترین سنگ رو انتخاب می‌کرد تا از رو اون بپره توی آب. بعد وقتی شیرجه می‌زد و می‌اومد سطح آب، من همیشه همون بالا ـ روی سنگ ـ وایساده بودم، و اون داد می‌زد "بپر بریت! فقط بپر! " می‌خوام بدونی وقتی کسی توی ارتفاع بایسته و نگاه کنه، یهو یه لحظه آماده‌ی پَرِش می‌شه. اگه بپره، دیگه جرأت‌شو پیدا می‌کنه. ولی اگه تردید کنه، دیگه هیچ‌وقت این اتفاق نمی‌افته.»
Narges
شام چه خورده بود؟
زیـنـب🍃🌸
آدم همیشه از دست کسی می‌رنجد که به او علاقه‌مند شده؛ درست وقتی‌که هنوز به او عادت نکرده‌ است.
فرشید
شاید به نظر برسد که گلدان‌های بالکن فقط پُرِ خاک‌اند، ولی زیر آن‌ها گل‌هایی هست که منتظر بهارند. زمستان باعث می‌شود هر کسی‌که کار آبیاری را انجام می‌دهد، کمی اعتقاد داشته باشد، تا بتواند باور کند که آن‌چه خالی به نظر می‌رسد، همیشه خالی نمی‌مانَد. بریت‌ماری دیگر نمی‌داند آن چیزِ درون‌اش، اعتقاد است یا امید؟ شاید هم هیچ‌کدام.
هدهدسبا
یک روز صبح بیدار می‌شوی و می‌بینی زندگی‌ای که پشت سر گذاشته‌ای، بیش‌تر از زندگی‌ای‌ست که پیش رو داری، و آن‌وقت است که حتا نمی‌توانی بفهمی چطور این اتفاق افتاده.
Narges
«می‌دونم به چی داری فکر می‌کنی، ولی این‌جا بورگه. ما این‌جا همدیگه رو می‌بخشیم. راه دیگه‌ای نداریم. اگه این کار رو نکنیم، دیگه هیچ رفیقی برامون نمی‌مونه که از دستش کُفری شیم.»
Narges
آدم همیشه از دست کسی می‌رنجد که به او علاقه‌مند شده؛ درست وقتی‌که هنوز به او عادت نکرده‌ است.
شمع
اشتیاق خیلی چیز با‌ارزشی‌ست؛ نه برای آن‌چه به ما می‌دهد، بلکه برای آن‌چه از ما می‌گیرد تا قدرتِ خطر‌کردن را پیدا کنیم: مال و مقام‌مان را، سردرگمیِ دیگران و مُدارای‌شان،
شمع
شاید این‌طور باشد که یک قلب، تنها وقتی می‌شکند که اتاق بیمارستان را ـ که در آن لباسی بوی پیتزا و عطر می‌دهد ـ ترک ‌کند. اما راحت‌تر می‌شکند اگر چند بار قبل از آن، تَرَک خورده باشد.
اسماء

حجم

۵۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۵۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان