بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آسمانی | طاقچه
تصویر جلد کتاب آسمانی

بریده‌هایی از کتاب آسمانی

۴٫۸
(۹)
«اساس دین حب حضرت صدیقه (س) است.
mim_mahdy
قریب به یقین است که یاحسین یکی از اسماء اعظم الهی است.
lj90
جناب عارف بزرگوار و شیخ عالی‌مقدار ما می‌فرمودند که مواظبت به آیات شریفۀ آخر سورۀ حشر، از آیۀ شریفۀ یا ایّها الذینَ آمنوا اتّقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد تا آخر سورۀ مبارکه، با تدبر در معنی آن‌ها در تعقیب نمازها، خصوصاً در اواخر شب که قلب فارغ‌البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس و نیز برای جلوگیری از شرّ نفس و شیطان، دوام وضو را سفارش می‌فرمودند و می‌گفتند وضو به منزلۀ لباس جندی است.»
lj90
اصولاً روش تربیتی‌شان این بود که هیچ‌وقت تکلیف سخت به ما نمی‌کردند، مثلاً به من می‌گفتند که دعای کمیل را حفظ کن، بعد از آن نمی‌پرسیدند حفظ کردی یا نه، من خودم که حفظ شدم به ایشان گفتم که دعای کمیل را حفظ کردم. فشار نمی‌آوردند روی ما. می‌گفت بابا، برو این کار را بکن. ما هم می‌دیدیم بابا دوست دارد می‌رفتیم می‌کردیم.
hanisa
برترین مردم کسی است که به عبادت خدا عشق بورزد و برای آن آغوش باز کند و از جان آن را دوست بدارد و با بدن خود بدان بپردازد و به چیز دیگر اشتغال نیابد، چنین کسی را اندیشۀ آن نخواهد بود که دنیایش با آسایش و راحتی بگذرد یا با سختی و مشقت.»
zeynab
زمانی که به توصیف علم و شجاعت و سایر فضایل علی (ع) می‌نشیند، می‌فرماید: «این‌ها مجسمه جمال و کمال‌اند، علم هموست، نه اینکه علمی باشد و بگوییم حضرت علی (ع) عالم است بلکه او خود عین علم است. او خود عین تقواست، نه اینکه بگوییم حضرت علی (ع) متقی است. تمام تقوی را مجسم کن و نامش را بگذار حضرت علی (ع). تمام شهامت را مجسم کن و نامش را بگذار حضرت علی (ع). تمام شجاعت را، تمام عظمت را، تمام غیرت را و تمام صفات حمیده را مجسم کن و نام آن را بگذار حضرت علی (ع) ... و حالا همین عین علم و تقوی و فضائل و کمالات میان مشتی آدم نفهم و نادان! چقدر مظلومیت! به حضرت علی (ع) اهانت کنند و او نتواند دفاع کند، مردم می‌توانند قضیۀ امام حسین (ع) را درک کنند اما مصیبت علی (ع) را نه!»
سجاد
حاضر می‌شود ساعاتی در برف زمستانی پشت در مسجد به نماز بایستد اما در نزند تا مبادا خادم مسجد از خواب بیدار شود و به خاطر او کسی به تکلف بیفتد و همۀ این‌ها ویژگی کسانی است که از تنگنا و حصار نفس و هواخواهی خود رها شده‌اند
hanisa
یک شب که برف زیادی آمده بود، آقای شاه‌آبادی پشت در می‌مانند و همان‌جا برف‌های پشت در مسجد را کنار می‌زنند و تا اذان صبح به نمازشب می‌ایستند. موقع اذان که خادم در را باز می‌کند و می‌بیند آقا نماز را پشت در خوانده، عذرخواهی می‌کند اما آقا می‌گوید: تو خواب بودی و تکلیفی بر تو نیست.»
hanisa
اگر در بین راه یک بچه جلوی ایشان را می‌گرفت و یک ساعت از ایشان سؤال می‌کرد، می‌ایستاد و به سؤالاتش پاسخ می‌داد و حیا مانع می‌شد که صحبت را قطع کند و به راهش ادامه دهد.»
hanisa
به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
مهر تو در هر دلی که کرد تجلی داد فروغی که مهر و ماه ندارد
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
به‌راستی محبت حسین (ع) در کدام دل نهفته نیست؟ کیست که حسین (ع) را نخواهد و عاشقش نباشد؟ کیست که حسین (ع) را بشناسد و برایش نگرید؟ این حسین (ع) کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
ما باید کاری کنیم که حضرت سیدالشهداء (ع) بیاید سراغ ما و ملائکه نقاله ما را خدمت امیرالمؤمنین و امام ‌حسین (ع) ببرند و این ارزش دارد و الا همه آن‌هایی که قصد کشتن امام حسین (ع) را داشتند و آمدند کربلا و کشته شدند، همۀ همان‌جا دفن شدند. ما باید کاری کنیم که امام حسین (ع) را به خودمان‌ جذب کنیم. امیرالمؤمنین (ع) جذب ما بشود و آن به اعمالمان است و لذا هرجا می‌خواهند دفن کنند، دفن کنند
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
«یک روز بعد‌ از نماز جماعت یک مرد‌ روستایی به خدمت ‌آیت‌الله شاه‌آبادی می‌رسد و می‌گوید: هر وقت من نمازم را به شما اقتدا می‌کنم، سیدی را می‌بینم که جلوتر از شما به نماز می‌ایستند. آقا از او می‌پرسند: شغل شما چیست؟ او می‌گوید: مرد کشاورزی هستم که از یکی از روستاهای ورامین محصولات خود را به شهر می‌آورم و می‌فروشم. آقا پرسیدند: غذا چه می‌خوری؟ روستایی پاسخ می‌دهد: از محصولات خودم. روز بعد همان مرد خدمت آقای شاه‌آبادی می‌رسد و عرض می‌کند که من امروز آن سید را ندیدم. آقای شاه‌آبادی می‌پرسند: امروز غذا چه خورده‌ای؟ مرد روستایی پاسخ می‌دهد که از بازار تهیه کردم. آقای شاه‌آبادی می‌فرمایند: به همین دلیل است که آن سید را ندیده‌ای!»
javad
«یکی از دوستانم به نام آقای قهرمانی جهت تحصیل علم از قوچان به تهران می‌آیند. ایشان یک شب خواب می‌بیند حضرت علی (ع) به وی می‌فرمایند: ثُمّ قُم فَاستَقِم. وقتی از خواب بیدار می‌شود، با خود می‌گوید: باید امروز کسی را پیدا کنم که بتوانم بهرۀ کافی از او ببرم. آن روز وقتی وارد شبستان مسجد جامع می‌شود، یک روحانی را می‌بیند که مشغول تدریس است. همان لحظه جمله‌ای که از حضرت علی (ع) در خواب شنیده بود بر زبان آن روحانی جاری می‌شود: ثُمّ قُم فَاستَقِم. با شنیدن این کلام عزم را جزم می‌کند و برای تحصیل علم خدمت آن روحانی می‌رسد و آن روحانی کسی جز آیت‌الله شاه‌آبادی نبود و ایشان تا آخر از شاگردان آیت‌الله شاه‌آبادی می‌مانند.»
javad
چرا از این همه نماز خواندن چیزی نصیب دل ما نمی‌شود؟! چرا همیشه در هوای نفسمان سیر می‌کنیم و هیچ‌گاه لذت سیر در آسمان را نمی‌چشیم؟! چرا ما قطره ماندیم و عده‌ای دریا شدند؟! راستی چرا من و تو غبار سرگردان و عده‌ای خورشید فروزان؟! و او خود پاسخمان می‌دهد: «همۀ ارباب صنایع و حِرَف و اهل لذات و معاملات و عادات، اعمال خود را به حضور قلب انجام می‌دهند به جهت آنکه قلب دارای محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود و فقط اهل عبادت محروم از قلب‌اند! با آنکه اُسِّ اساس پرستش و ستایش بر حضور است و حقیقتاً تمام عاملین به اعمال خود اخطار می‌کنند به اهل عبادت که ما عملی نکرده‌ایم مگر به حضور قلب، آیا شما در تمام عمر عبادت کرده‌اید به حضور قلب یا نه؟»
سجاد
شاه‌آبادی تشریف آوردند. شما مرحوم آقای شاه‌آبادی را ندیده بودید، ایشان واقعاً یک جذبه و روحانیت خاصی داشتند، یک عظمتی داشتند. رضاشاه تا چشمش به ایشان افتاد تحت‌تأثیر عظمت ایشان خم شد و به ایشان تعظیم کرد. جذبۀ معنوی و سیمای روحانی مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی او را به تعظیم و ادای احترام وادار کرده بود. شاید پذیرش این حرف و این خاطره که من با چشمان خودم دیدم برای شما باورنکردنی باشد ولی من که از دور این صحنه‌ها را با دقت زیر نظر داشتم، بی‌اختیار به گریه افتادم. رضاشاه با آن همه ابهت نظامی پیش پای ایشان به زانو در آمده بود و آقای شاه‌آبادی دستش را گرفت و او را بلند کرد و او هم فقط از ایشان عذرخواهی کرد و رفت.»
کتابدوست
امام‌خمینی (ره) در توضیح حدیث بیست و هشتم کتاب چهل حدیث از قول ایشان می‌فرمایند: «شیخ عارف ما روحی فداه می‌فرمود: هیچ وقت لعن شخصی نکنید گرچه به کافری که ندانید از این عالم چگونه منتقل شده باشد مگر آنکه ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد، زیرا ممکن است در وقت مردن مؤمن شده باشد، پس لعن به عنوان کلی کنید.»
کتابدوست
پیغام داده است که اگر از این کار سرپیچی کردید شخصاً چکمه‌هایم را می‌پوشم و دست به کار می‌شوم! من که پشت سر آیت‌الله شاه‌آبادی نشسته بودم، در تمام مدت که نمایندۀ رضاشاه با ایشان صحبت می‌کرد، خوب گوش می‌کردم و همۀ حرف‌های او را شنیدم. آیت‌الله شاه‌آبادی به فرستادۀ شاه گفتند: برو به شاه بگو چکمه‌ات برای پایت خیلی گشاد است!
کتابدوست
«در حضور حاضر به نعمت مُنعِم، معصیت؟»
کتابدوست

حجم

۵۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۵۶۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان