جملات زیبای کتاب پیرمرد و دریا | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیرمرد و دریا

بریده‌هایی از کتاب پیرمرد و دریا

دسته‌بندی:
امتیاز
۴.۰از ۲۶ رأی
۴٫۰
(۲۶)
در آن زمان می‌کوشیدم بنویسم و گذشته از دانستن اینکه آدم به‌راستی چه حس می‌کند، نه اینکه چه قرار است حس کند و چه به او آموخته‌اند که حس کند،
Narcissuse
حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری. ببین با آنچه داری چه‌کار می‌توانی بکنی.
cherry🍒
به او نشان می‌دهم که آدمیزاد چه کارها می‌تواند بکند و چقدر تاب می‌آورد.
Narcissuse
هر روز روز تازه‌ای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن‌وقت اگر بخت یاری کرد آماده‌ای.
cherry🍒
کاش می‌دیدمش. کاش یک بار هم شده می‌دیدمش تا بدانم با کی طرفم.
Narcissuse
و رنج خود را، چنان‌که می‌آمد، می‌پذیرفت،
Narcissuse
همه‌چیز پیرمرد کهن بود، مگر چشم‌هایش، و چشم‌هایش به رنگ دریا بود و شاد و شکست‌نخورده بود.
Fafa
«ولی آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمی‌خوره.
cherry🍒
با خود گفت باید دردش را همان‌جایی که هست نگه دارم. درد من مهم نیست. اختیارش دست خودم است، اما درد او ممکن است دیوانه‌اش کند.
رسول شعبانی

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۱۳۲,۰۰۰
تومان