جملات زیبای کتاب پیرمرد و دریا | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیرمرد و دریا

بریده‌هایی از کتاب پیرمرد و دریا

دسته‌بندی:
امتیاز
۴.۰از ۳۱ رأی
۴٫۰
(۳۱)
در آن زمان می‌کوشیدم بنویسم و گذشته از دانستن اینکه آدم به‌راستی چه حس می‌کند، نه اینکه چه قرار است حس کند و چه به او آموخته‌اند که حس کند،
نرگس خیرالهی
هر روز روز تازه‌ای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن‌وقت اگر بخت یاری کرد آماده‌ای.
cherry🍒
حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری. ببین با آنچه داری چه‌کار می‌توانی بکنی.
cherry🍒
با خود گفت باید دردش را همان‌جایی که هست نگه دارم. درد من مهم نیست. اختیارش دست خودم است، اما درد او ممکن است دیوانه‌اش کند.
رسول شعبانی
به او نشان می‌دهم که آدمیزاد چه کارها می‌تواند بکند و چقدر تاب می‌آورد.
نرگس خیرالهی
کاش می‌دیدمش. کاش یک بار هم شده می‌دیدمش تا بدانم با کی طرفم.
نرگس خیرالهی
و رنج خود را، چنان‌که می‌آمد، می‌پذیرفت،
نرگس خیرالهی
«ولی آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمی‌خوره.
cherry🍒
همه‌چیز پیرمرد کهن بود، مگر چشم‌هایش، و چشم‌هایش به رنگ دریا بود و شاد و شکست‌نخورده بود.
Fafa
به پهنهٔ دریا نگریست و دانست که چقدر تنهاست، ولی بازی نور را در آب ژرف و تیره و ریسمان کشیده را در پیش رو می‌دید و بالا و پایین‌رفتن شگفت دریای آرام را می‌نگریست.
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰
اما خدا را شکر که این‌ها به‌اندازهٔ ما، که می‌کشیمشان، عقل ندارند، هرچند از ما نجیب‌تر و تواناترند
کاربر ۶۹۸۸۹۱۰

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۱۳۲,۰۰۰
تومان