ویتگنشتاین میگوید: «تفکر فرایندی غیرجسمانی نیست که به گفتار حیات و معنا ببخشد»
الف.
ویتگنشتاین مینویسد: «فیلسوف اهل هیچ دسته فکری نیست. همین است که او را فیلسوف میسازد.»
الف.
در اخلاق و زیباشناسی نیز هیچ گزاره اصیلی وجود ندارد. هیچ گزارهای نمیتواند معنای جهان یا زندگی را بیان کند، چون همه گزارهها محتمل هستند؛ اگر ارزشی وجود داشته باشد، ارزشش نمیتواند امری محتمل باشد (TLP ۶.۴۱)
الف.
بقای پس از مرگ موضوعی محتمل است که نمیتواند به حل «مسئله زندگی» کمکی کند، حتی اگر دلایلی برای چشمداشت و پنداشت آن وجود داشته باشد. تمام آنچه میتوان گفت این است که هر انسانی به شرطی در حال تحقق هدف وجود است که دیگر به داشتن هدفی جز زیستن نیازی نداشته باشد. بدین دلیل است که حل مسئله زندگی، در ناپدید شدن مسئله جستجو میشود. این مسئله، یعنی اینکه «آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟»، با برطرف شدن انگیزه پرسیدن مسئله ناپدید میشود (TLP ۶.۵۲ff.; NB ۷۳).
الف.