وقتی دخترهای کلاس دربارهٔ آیندهشان باهم حرف میزدند، ماری در دل به آنها میخندید: عروسی، بچهدار شدن، خانهداری چطور میتوانستند به همین چیزها دل خوش کنند؟ واقعاً احمقانه نیست که امید خود را با این حرفهایِ به هزار دلیل حقیرانه بیان کرد؟
NeginJr
پس احساس و دلیل وجود هر زندگی این بود: اگر اینجا هستیم، اگر این همه درد و رنج را تحمل میکنیم، اگر برای نفس کشیدن تلاش بیشتری به خرج میدهیم، اگر این همه بیمزگی را میپذیریم، به خاطر این است که روزی «عشق» را بشناسیم.
NeginJr
برای تو اصلاً فرقی نمیکند که من دارم درد میکشم یا نه، تو این دردمندی را نمیبینی، اگر هم ببینی، دغدغهٔ چندانی نداری و این بدترین وضعیت ممکن است.
NeginJr