مولانا مردی سرمست و پرشور و فعّال بود، امّا در وصیت او آمده است که اوصیکم بقلّةِ الطعام و قلّةِ المنام و قلّةِ الکلام
علیرضا صحرایی
قصد من در اینجا پرداختن به معمّای مرگ شمس نیست بلکه بیان این نکته است که فرو رفتن شمس در چاه، اسطوره و باوری کهن است، خورشید در آب غروب میکند و نیز از آب طلوع میکند و شمس تبریزی هم همان خورشیدست.
علیرضا صحرایی
در بیان آنکه حق تعالی کریم است و خلایق را برای آن آفرید که او را بشناسند و بدانند و ببینند، اینکه روی نمینماید از بخل نیست بلکه از غایت کرم است، زیرا خلق تاب آفتاب دیدار او را ندارند. اگر بیحجاب روی نماید در حال بسوزند. پس نور خود را اندک اندک به واسطهها میرساند تا از آن منتفع شوند و قوّت گیرند. چنانکه مادر طعام و نان میخورد تا در او شیر میشود و در صورت شیر، نان و گوشت را به طفل خود میخوراند. اگر عین نان و گوشت را در دهان او کند و بخوراند طفل در حال بمیرد. همچنان که آدمی لذّت گیرد از آتش به واسطه حمّام و آبگرم، لیکن اگر در عین آتش رود سوخته شود. مرغ سمندری باید که در عین آتش درآید و آن ولی خداست
علیرضا صحرایی
در آبی که عارف شنا میکند، بیمار روانی غرق میشود
علیرضا صحرایی
آن را که خبر شد خبری بازنیامد
علیرضا صحرایی